کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) منبه بن صعب ، بزرگ خاندان زبید، از بطون مذحج . (از تاج العروس ). زرکلی آرد: نام زبید، منبه بن صعب بن سعد العشیره ٔ مذحجی ، از نیاکان عرب جاهلی است . فرزندانش بطنی از کهلان قحطانیه را تشکیل می دهند. در ذیل همین صفحه از آن کتاب ...
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) یکی از قبائل عرب است و دیار آنان در شمال قنفده است . بزرگترین شاخه ٔ این قبیله ، آل ضیر، بنوزَبْدة، آل سعیدة، آل اِمْلِحی ، بنوعُتْمة، صَلاّعِبة، دُفْرة، مُشْعَف ، آل جَمیل ، جَدارِمة و عَجْلَین است . (از معجم قبائل العرب عمر ...
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زُ ب َ ](ع اِ مصغر) تصغیر زَبْد است بمعنی عطیه . بخشش . (ازتاج العروس از ابن درید). و رجوع به «زبیدة» شود.
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زُ ب َ] (اِخ ) اعوربن حیفربن جلندی ازدی . پدرش پادشاه عمان بود و بدستور کتبی پیغمبر (ص )، خود و خاندانش اسلام پذیرفتند، سپس زبید در عهد ابوبکر مرتد شد و جنگید و دیگر بار به اسلام گرایید. (از الاصابة ج 1 ص 38).
-
واژههای مشابه
-
زبید الاحلاف
لغتنامه دهخدا
زبید الاحلاف . [ زُ ب َ دُل ْ اَ ] (اِخ ) بنوزبید (از بطون قبیله ٔ طی ) را زبید الاحلاف نیز خوانده اند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 321). رجوع به «زبید» شود.
-
زبید الاصغر
لغتنامه دهخدا
زبید الاصغر. [ زُ ب َ دُل ْ اَ غ َ ] (اِخ ) منبه بن ربیعةبن سلمةبن مازن بن ربیعةبن زبید الاکبر. وی از اولاد زبید الاکبر، بزرگ سلسله ٔ بنوزبید الاکبر و خود بزرگ سلسله ٔ بنوزبید الاصغر است . این هر دوسلسله از رشته های بنوزبید یکی از بطون قبیله ٔ مذحج م...
-
زبید الاصغر
لغتنامه دهخدا
زبید الاصغر. [ زُ ب َ دُل ْ اَ غ َ ] (اِخ ) یک رشته از بطن زبید (از بطون قبیله ٔ مذحج ) که بنام بزرگ سلسله ، زبید اصغر خوانده شده . نام این زبید، منبه بن ربیعه است . (از تاج العروس ). سمعانی آرد: یکی از فروع قبیله ٔ زبید یا زبید اکبر، قبیله ٔ زبید ال...
-
زبید الاکبر
لغتنامه دهخدا
زبید الاکبر. [ زُ ب َ دُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) یک رشته از بطن زبید (از قبیله ٔ مذحج ) را زبید الاکبر گویند، بنام زبید اکبر، بزرگ این سلسله که نام او منبه الاکبر است . (از تاج العروس ). قلقشندی آرد: زبید اکبر بطنی از بطون زبید است و آنان زبید حجازند. در ...
-
زبید الاکبر
لغتنامه دهخدا
زبید الاکبر. [ زُ ب َ دُل ْ اَ ب َ ] (اِخ )منبه الاکبربن صعب بن سعد العشیرةبن مالک ، بزرگ سلسله ٔ زبید الاکبر و نیای زبید الاصغر است . زبید الاکبر و زبید الاصغر از رشته های زبید بطنی از مذحج میباشند. (از تاج العروس ). و سمعانی آرد: منبه بن صعب را زبی...
-
زبید یمانی
لغتنامه دهخدا
زبید یمانی . [ زُ ب َ دِ ی َ ] (اِخ ) از اهل حدیث و راوی ازامیرالمؤمنین علی (ع ) است . (از تاریخ قم ص 294).
-
زبید حجاز
لغتنامه دهخدا
زبیدحجاز. [ زُ ب َ دِ ح ِ ] (اِخ ) زبید اکبر، شاخه ای از زبید (بطنی از قبیله ٔ مذحج ). (از صبح الاعشی قلقشندی ج 1 ص 327). رجوع به زبید و زبید الاکبر شود.
-
جستوجو در متن
-
دریعاء
لغتنامه دهخدا
دریعاء. [ دُ رَ ] (اِخ ) دهی است به زبید. (منتهی الارب ). قریه ای است از قرای زبید دریمن . (از معجم البلدان ).
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زُ ب َ ] (اِخ ) عمروبن عاصم بن اسفعشاعر، از زبید اصغر (شاخه ای از قبیله ٔ زبید) است .
-
قرتب
لغتنامه دهخدا
قرتب . [ ق ُ ت ُ ] (اِخ ) دهی است به زبید. (منتهی الارب ).دهی است در وادی زبید در یمن . (از معجم البلدان ).