کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زبل البرذون
لغتنامه دهخدا
زبل البرذون . [ زِ لُل ْ ب ِ ذَ ] (ع اِ مرکب ) سرگین استر. روث البرذون چون دود کنند در زیر زن ، بچه ٔ مرده بیندازد و مشیمه بیرون آرد. (اختیارات بدیعی ذیل روث البرذون ).
-
زبل البط
لغتنامه دهخدا
زبل البط. [ زِ لُل ْ ب َطْط ] (ع اِ مرکب ) سرگین بط. فضله ٔ مرغابی . ابن سیناآرد: به افراط حرارت دارد از اینرو آنرا بکار نبرند. (از قانون چاپ 159 ج 1 ص 170). بیرونی آرد: سرگین بط و باز، آماسها را بنشاند. (ترجمه ٔ صیدنه ذیل خرو).
-
زبل البقر
لغتنامه دهخدا
زبل البقر. [ زِ لُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) سرگین گاو. پشکل گاو. خرء الثور. بیرونی آرد: سرگین گاو، زهر زنبور را جذب کند و هر گاوی که نبات کَرسَنَه خورده باشد سرگین او چون بر اندامهای صاحب استسقا طلا کنند علت استسقا را سود دارد. (ترجمه ٔ صیدنه ذیل خر...
-
زبل التمساح
لغتنامه دهخدا
زبل التمساح . [ زِ لُت ْ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) مدفوع نهنگ .ابوعلی بن سینا آرد: زبل تمساح رفع سفیدی را سود دارد. (مفردات قانون ذیل زبل ). زبل نهنگ سفیدی قدیم و جدید چشم را نافع بود. (اختیارات بدیعی ذیل تسماح ).
-
زبل الجراد
لغتنامه دهخدا
زبل الجراد. [ زِ لُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) فضله ٔ ملخ . سرگین ملخ . بیرونی آرد: سرگین ملخ داغ سیاه و سپید را که براندام حادث شده و بهق و درد را سود دارد. (ترجمه ٔ صیدنه ). سرگین ملخ ، بهق و کلف را زایل کند. (اختیارات بدیعی ). رجوع به مفردات قانون بوعل...
-
زبل الحباری
لغتنامه دهخدا
زبل الحباری . [ زِ لُل ْ ح ُ را ] (ع اِ مرکب ) فضله ٔ حباری . فضله ٔ کبوتر و زر زور، قوبا را سودمند است . (از قانون چ 1593 ج 1 ص 170).
-
زبل الحردون
لغتنامه دهخدا
زبل الحردون . [ زِ لُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) لون را نیکو گرداند طلا کردن . (اختیارات بدیعی ). مؤلف مخزن الادویه آرد: سرگین حردون جهت بیاض و حله چشم و ضماد آن جهت تنقیه ٔ بشره و رفع جمیع آثار مفید است . و بهترین سرگین آن است که سفید و سبک و زودشکن باش...
-
زبل الحمار
لغتنامه دهخدا
زبل الحمار. [ زِ لُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) روث الحمار. سرگین خر. بیرونی آرد: سرگین خر خون بینی را منع کند و طریق او آن است که چون تازه باشد او را بسرشند و آب از او بیرون کنند و فتیله را درو تر کنند و در بینی نهند تا رعاف را منع کند. (ترجمه ٔ صیدنه : خ...
-
زبل الحمام
لغتنامه دهخدا
زبل الحمام . [ زِ لُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) پیخال کبوتر. فضله ٔ کبوتر. سرگین کبوتر. بیرونی آرد: سرگین کبوتر چون باسپندان آمیخته شود و بر سر طلا کنند درد شقیقه که کهنه شده باشد بنشاند و نقرس دور کرده را سود دارد. (ترجمه ٔ صیدنه ). مؤلف اختیارات بدیعی ...
-
زبل الخطاف
لغتنامه دهخدا
زبل الخطاف . [ زِ لُل ْ خ َطْ طا ] (ع اِ مرکب ) سرگین پرستوگ . ابوعلی بن سینا در قانون آرد: زبل خطاف اثری شگرف در بهبود سپیدی چشم دارد و من خود آمیخته ٔ آن را با عسل آزموده ام . زبل تمساح ، و ورل نیز همین خاصیت دارند. (مفردات قانون چ 1593م . ج 2 ص 17...
-
زبل الخفاش
لغتنامه دهخدا
زبل الخفاش . [ زِ لُل ْ خ ُف ْ فا ] (ع اِ مرکب ) سرگین شب پره چون بر قوبا طلا کنند سود دهد. (اختیارات بدیعی ). جهة قوبا و بیاض چشم . (تحفه ). بسیار گرم و خشک تا چهارم و اکتحال آن جهت رفع بیاض ، و طلای آن جهت رفع قوبا. (مخزن الادویه ).
-
زبل الخنزیر
لغتنامه دهخدا
زبل الخنزیر. [ زِ لُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) سرگین خوک زداینده است مر امع ارا، چون غذای او کرنج باشد. (ترجمه ٔ صیدنه ). صاحب مخزن الادویه آرد: سرگین خشک خنزیر با آب یا شراب جهت نفث الدم سینه و رفع درد پهلو و ضماد آن با سرکه جهت سستی عضلی و با موم و روغ...
-
زبل الدجاج
لغتنامه دهخدا
زبل الدجاج . [ زِ لُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) فضله ٔ مرغ . ذرق الدجاج . خرء الدجاج . سرگین مرغ . بیرونی ذیل خرو آرد: سرگین مرغ خناق را که از خوردن سماروغ حادث شود سود دارد و طریق معالجت او آن باشد که او را با شراب عسل بهم بیامیزند و بخورند و اگر با انگبین...
-
زبل الدیک
لغتنامه دهخدا
زبل الدیک . [ زِ لُدْ دِ ] (ع اِ مرکب ) سرگین خروس چون سحق کنند و برگزیدگی سگ دیوانه نهند سود دارد. (اختیارات بدیعی ).
-
زبل الزرازیر
لغتنامه دهخدا
زبل الزرازیر. [ زِ لُزْ زَ ] (ع اِ مرکب ) بهترین آن بود که از زرزوری گیرند که برنج خورده بود، قوبا و بهق و کلف را سود دهد. (اختیارات بدیعی ). رجوع به قانون ابن سینا شود.