زبل الجراد. [ زِ لُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) فضله ٔ ملخ . سرگین ملخ . بیرونی آرد: سرگین ملخ داغ سیاه و سپید را که براندام حادث شده و بهق و درد را سود دارد. (ترجمه ٔ صیدنه ). سرگین ملخ ، بهق و کلف را زایل کند. (اختیارات بدیعی ). رجوع به مفردات قانون بوعلی ذیل زبل شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.