کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنج بردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رنج و خطر و ضرر
فرهنگ گنجواژه
بدیها.
-
رنج و مرارت و ملال
فرهنگ گنجواژه
سختی و ناراحتی.
-
خلا ص کردن (از درد و رنج و عذاب)
دیکشنری فارسی به عربی
اشعر بالارتياح
-
جستوجو در متن
-
رنجبر
لغتنامه دهخدا
رنجبر. [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) کارگر. صنعتگر. پیشه ور. اهل صنعت . زحمت کش . (ناظم الاطباء). رنج برنده . آنکه رنج برد. محنت کش . رنج بردار. رجوع به رنج بردار شود.
-
متطاوع
لغتنامه دهخدا
متطاوع . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) نرم گردنی نماینده . (آنندراج ). فروتن و مطیعو فرمان بردار. (ناظم الاطباء). || با جد وجهد و زحمتکش و رنج بر. || دادخواه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تطاوع شود.
-
محمل کش
لغتنامه دهخدا
محمل کش . [ م َم ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) برنده ٔ محمل . کشنده ٔ محمل . آنکه محمل را حمل کند و بکشد و بار کند : به اندازه بردار از این راه گنج نه چندان که محمل کش آید به رنج . نظامی .قلاووز برداشت آهنگ پیش شد از پای محمل کشان راه ریش . نظامی .به حرفی...
-
همراه بودن
لغتنامه دهخدا
همراه بودن . [ هََ دَ ] (مص مرکب ) قرین بودن . پیوسته بودن دو یا چند چیز به هم . || گرفتار چیزی بودن چون رنج و درد.- تا خون همراه بودن ؛ کنایه از کمال عداوت و دشمنی است : بی همنفسی در سفر عشق نبودم تا خون همه جا همره من بخت زبون بود. دانش (از آنندرا...
-
شوربختی
لغتنامه دهخدا
شوربختی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدبختی . (یادداشت مؤلف ). شوربخت بودن . تیره بختی . (فرهنگ فارسی معین ). نکبت . ادبار. نحس بودن بخت . بدبختی . مقابل پیروزی . مقابل مقبلی : ز گیتی مرا شوربختی است بهرپراکنده بر جای تریاک زهر.فردوسی .که پیروزی و شوربختی...
-
خواننده
لغتنامه دهخدا
خواننده . [ خوا / خا ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) قاری . آنکه خواند. آنکه تواند خواندن کتابت را. (یادداشت بخط مؤلف ). مقری . ج ، خوانندگان : بهر سو همی رفت خواننده ای که بهرام را پروراننده ای . فردوسی .کنون رنج در کار خسرو بریم بخواننده آگاهی نو بریم . فر...
-
نادیده
لغتنامه دهخدا
نادیده . [ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دیده نشده . (ناظم الاطباء). نامرئی . غیربارز. مخفی . که دیده نشده است : در قیامت این زمین بی نیک و بدکی ز نادیده گواهیها دهد. مولوی .هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی که هم نادیده می بینی و هم ننوشته میخوانی . ...
-
انده
لغتنامه دهخدا
انده . [ اَ دُه ْ ] (اِ) مخفف اندوه است که گرفتگی دل و دلگیری باشد. (برهان قاطع). گرفتگی دل . غم . (از انجمن آرا). تیمار. حزن . هم . (یادداشت مؤلف ). خدوک . غصه . (یادداشت مؤلف ) : خم و خنبه پر، از انده دل تهی زعفران و نرگس و بید و بهی . رودکی .نه ...
-
برداشتن
لغتنامه دهخدا
برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) رفع. (ترجمان القرآن ). رفع کردن . بلند کردن . (آنندراج ). نبر. (منتهی الارب ). بالا گرفتن . بر بردن . بالا بردن : الشغر؛ پای برداشتن سگ تا بول کند. (تاج المصادر بیهقی ) : فرود آمد از اسب دستان سام سراپرده زد زال و برد...
-
نی
لغتنامه دهخدا
نی . (حرف ربط، شبه جمله ) نه . حرف نفی است . رجوع به نه شود : دل پارسی باوفا کی بودچوآری کند رای او نی بود. فردوسی .سر از راه پیچیده و داد نی ز یزدان و نیکی به دل یاد نی . فردوسی .ببرم سر خسرو بدهنرکه نی پای باد امر او را نه سر. فردوسی .نه آتش پرستند...
-
کارگر
لغتنامه دهخدا
کارگر. [ گ َ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) کسی که رنج میبرد و زحمت میکشد. در بند و بست کارها. (ناظم الاطباء). کسی که کاری انجام دهد. (فرهنگ نظام ، ذیل لغت کار). عامل . رجوع به عامل شود. یکی از عمله . یکی از فعله . یکی از اکره . یکی از کارگران کارخانه : مفرمای...
-
گساردن
لغتنامه دهخدا
گساردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گذاشتن . نهادن : چه گفت نرگس گفت ای ز چشم دلبر دورغم دو چشمش بر چشمهای من بگسار. فرخی . || گذراندن . طی کردن . سپری کردن : کار آنچنان که آید بگذارم عمر آنچنان که باید بگسارم . مسعودسعد. || در میان نهادن . طرح کردن اندوه یا چ...