کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رث
/ras[s]/
معنی
کهنه؛ پوسیده؛ فرسوده؛ مندرس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رث
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) کهنه ، پوسیده ، فرسوده . ج . رثاث .
-
رث
لغتنامه دهخدا
رث . [ رَث ث ] (ع ص ) کهنه و بلایه از رخت خانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کهنه . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ). کهنه و پوسیده . (ناظم الاطباء). || جامه ٔ کهنه . ج ، رِثاث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ٔ کهنه . (دهار). لباس که...
-
رث
لغتنامه دهخدا
رث . [ رَث ث ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (مصادر اللغة زوزنی ).
-
رث
دیکشنری عربی به فارسی
وقف کردن , تخصيص دادن به , بکسي واگذار کردن , به ميراث بردن , وارث شدن , از ديگري گرفتن , مالک شدن , جانشين شدن , نخ نما , مندرس
-
رث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: رثّ، جمع: رِثاث] [قدیمی] ras[s] کهنه؛ پوسیده؛ فرسوده؛ مندرس.
-
واژههای مشابه
-
رث ء
لغتنامه دهخدا
رث ء. [ رَث ْءْ ] (ع اِمص ) گولی . کم عقلی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
رث ء
لغتنامه دهخدا
رث ء. [ رَث ْءْ ] (ع مص ) دوشیدن شیر را بر ماست پس سطبر گردیدن آن . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ماست گردانیدن شیر را. || ستایش کردن مرده را و گریه کردن بر آن . لغتی است در رثی . (منتهی الارب ) (آنندرا...
-
رث ء
لغتنامه دهخدا
رث ء. [ رُث ْءْ ] (ع اِ) سیاهی سپیدی آمیخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
رس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) حریص ، حریص به خوردن .
-
رس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص م .) 1 - بند کردن و بازداشتن کسی را. 2 - اصلاح کردن میان قومی را. 3 - افساد کردن (از اضداد است ) 4 - چاه کندن . 5 - در زیر خاک پنهان کردن چیزی را. 6 - در گور کردن مرده را. 7 - دانستن امور قوم و خبر آن ها.
-
رس
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) 1 - خاک مخصوص کوزه گری . 2 - (ص .) محکم ، سخت ؛ ~ کسی را بالا آوردن کنایه از: او را اذیت و آزار کردن . ؛ ~کسی را کشیدن او را بی نهایت خسته کردن .
-
رس
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) ریسمان .
-
رص
لغتنامه دهخدا
رص . [ رَص ص ] (ع مص ) استوار کردن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). استوار کردن . (دهار). استوار برآوردن بنا. (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). بر هم چسبانیدن چیزی را به چیزی و استوار کردن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از...