رص . [ رَص ص ] (ع مص ) استوار کردن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). استوار کردن . (دهار). استوار برآوردن بنا. (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). بر هم چسبانیدن چیزی را به چیزی و استوار کردن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). چسبانیدن چیزی به چیزی و منظم کردن آن ، و در قرآن آمده : کأنّهم بنیان مرصوص . (از اقرب الموارد). || تنگ در بر یکدیگر آوردن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52)(از مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || برابر نهادن مرغ تخمهای خود را به منقار خود: رصت الدجاجة بیضتها. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). هموار کردن و برابر کردن مرغ تخمهای خود را بمنقار تا بر آن بنشیند. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.