کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درگاه نشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
درگه نشین
لغتنامه دهخدا
درگه نشین . [ دَ گ َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ) درگه نشیننده . نشیننده ٔ درگاه . مقیم حضرت . ساکن در خانه : که درگه نشینان شه را تمام کفایت شد آن نزل در صبح و شام .نظامی .
-
ره نشین
لغتنامه دهخدا
ره نشین . [ رَه ْ ن ِ ] (نف مرکب ) گدای سر راه . (از آنندراج ) (از برهان ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : ای به درگاه تو قصه برسان صاحب رای ره نشین سرکوی کرمت حاتم طی . انوری (از انجمن آرا).به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان راکه صدر مجلس عشرت گد...
-
روزبان
لغتنامه دهخدا
روزبان . (ص ) درگاه نشین . (صحاح الفرس ). درگاه نشین که نوبتی و دربان باشد. (از فرهنگ اسدی ). آن که هر روز بر درگاه پادشاهان نشیند و احکام سلطان را جاری کند. (آنندراج ). آنکه بر درگاه پادشاه نشیند. (از برهان قاطع). آنکه بر درگاه پادشاه نشیند و پاسبان...
-
معزول
لغتنامه دهخدا
معزول . [ م َ ] (ع ص ) یک سوشده و جدا کرده شده . (آنندراج ). یک سوشده و دورشده و بازداشته شده . (ناظم الاطباء) : انهم عن السمع لمعزولون . (قرآن 212/26).- معزول شدن ؛ دور شدن . بازداشته شدن : معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تواز علم تو جهالت و از جود ...
-
مباد
لغتنامه دهخدا
مباد. [ م َ ] (فعل دعایی و نفرینی ) نفی باد که برای دعا باشد. (غیاث )(آنندراج ). مبادا. کلمه ٔ دعا، یعنی نیست باد و نباد. و خدا نکناد. (ناظم الاطباء). مخفف «مبود» با اضافه ٔ «آ» برای نفرین ، قبل از حرف آخر . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بگفتند این ر...
-
اعتکاف
لغتنامه دهخدا
اعتکاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص )انتظار چیزی کشیدن . (ناظم الاطباء). انتظار چیزی کردن . (منتهی الارب ). || خود را بازداشتن و گوشه نشین شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گوشه نشین شدن در مسجد و بازایستادن از چیزی . (آنندراج ). بازایستادن از چی...
-
راستین
لغتنامه دهخدا
راستین . (ص نسبی ) مقابل کج . مقابل خم . (آنندراج ). مستقیم . راست : ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم من این سیرت راستین محمد. ناصرخسرو.در هر قدم که می نهد آن سرو راستین حیف است اگر بدیده نروبند راه را. سعدی . || واقعی . حقیقی : ای شهریار راستین ای پادشاه د...
-
ساحت
لغتنامه دهخدا
ساحت . [ ح َ ] (ع اِ) ساحة. میان سرای . گشادگی میان سرایها. فراخنای سرای . فراخای خانه . صحن خانه . حیاط. ج ، ساح . سوح . ساحات : و چون [ در مسجد الاقصی ] بدیوار جنوبی باز گردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست وپوشش مسجد که مقصوره در اوست بر دیوار...
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (ع اِ) برواره . (منتهی الارب ). بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . غرفه . (اقرب الموارد). خانه . (غیاث ). || صدر مجلس . (ناظم الاطباء). پیشگاه . مقابل پایگاه . پیشگاه خانه . (از اقرب الموارد). صدر اطاق .پیشگاه مجلس و شریفترین موضع آن و فی...
-
دادخواه
لغتنامه دهخدا
دادخواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) طالب عدل . خواهنده ٔ داد. (آنندراج ). طرفدار داد. حامی و مایل و دوستدار داد : که هم دادده بود و هم دادخواه کلاه کیی برکشیده بماه . فردوسی .یکی آنکه بر کشتن بیگناه توباشی در این داوری دادخواه . نظامی . || خداوند که دا...
-
پیشگاه
لغتنامه دهخدا
پیشگاه . (اِ مرکب ) صدر. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). صدر مجلس . (غیاث ). صدر بیت . (زمخشری ). بالای مجلس . مقدم البیت ، مقابل درگاه . مقابل آستان . مقابل پایگاه . سدّه . (نصاب ). پیشگه . رجوع به پیشگه شود : بارگاه تو کارگاه وجودپایگاه تو پی...
-
رستخیز
لغتنامه دهخدا
رستخیز. [ رَ ت َ / رَ ] (اِ مرکب ) رستاخیز. برخاستن مردگان . (از: ریست ، مرده ، میت + خیز، برخاستن ). (یادداشت مؤلف ). رستاخیز. قیامت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از فرهنگ جهانگیری ). روز قیامت و محشر و رستاخیز. (ناظم الاطباء). ب...
-
نسیم
لغتنامه دهخدا
نسیم . [ ن َ ] (ع اِ) باد نرم . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از صراح ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ). دم باد. (منتهی الارب ). بادخوش . (دستوراللغة) (زمخشری ) (دهار). اول بادی که وزیدن گیرد. (از صراح ). باد خنک . هواء بارد. (از بحر الجواهر). اول هر ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الحواری مکنی به ابوالحسن .از جمله ٔ اجله ٔ مشایخ شام . جنید درباره ٔ او گفت : احمدبن ابی الحواری ریحانةالشام . وی مرید ابوسلیمان دارانی بود. و صحبت سفیان بن عیینه و مروان بن معاویة القاری دریافته بود. از وی می آید که گ...
-
بدخواه
لغتنامه دهخدا
بدخواه . [ ب َ خوا / خا ] (نف مرکب ) بداندیش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاسد. (دهار) (مهذب الاسماء). حسود. (دهار). آنکه بد دیگران را خواهد. (فرهنگ فارسی معین ). رُمُق . (منتهی الارب ). کینه ور. (آنندراج ). کینه دار. (ناظم الاطبا...