کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنگریستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درنگریستن
/darnegaristan/
معنی
۱. نگریستن؛ نگاه کردن؛ نظرکردن.
۲. [مجاز] دقت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درنگریستن
لغتنامه دهخدا
درنگریستن . [ دَ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . درنگرستن . نگاه کردن بدقت . نظاره کردن . دیدن : هر کجا درنگری سبزه بود پیش دو چشم هر کجا درگذری گل سپری زیر قدم . فرخی .این طرفه درنگر تو که بر روی او گلست وَاندر دل منست همه ساله خار او. فرخی .هر چ...
-
درنگریستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] darnegaristan ۱. نگریستن؛ نگاه کردن؛ نظرکردن.۲. [مجاز] دقت کردن.
-
جستوجو در متن
-
مشاهده کردن
فرهنگ واژههای سره
تماشا کردن، درنگریستن
-
ملاحظه کردن
فرهنگ واژههای سره
بوشیدن، درنگریستن
-
در نظر آوردن
فرهنگ واژههای سره
درنگر آوردن، درنگریستن
-
در نظر گرفتن
فرهنگ واژههای سره
درنگر آوردن، به دیده داشتن، درنگریستن
-
لحاظ کردن
فرهنگ واژههای سره
درنگر آوردن، درنگریستن
-
مد نظر داشتن
فرهنگ واژههای سره
درنگر آوردن، درنگریستن
-
مد نظر قرار دادن
فرهنگ واژههای سره
درنگر آوردن، درنگریستن
-
درنگرستن
لغتنامه دهخدا
درنگرستن . [ دَ ن ِ گ َ رِ ت َ ] (مص مرکب ) درنگریستن . نگرستن . نگریستن . نگاه کردن . و رجوع به درنگریستن شود. || تلطف . (ترجمان القرآن جرجانی ). توجه کردن . عنایت کردن . و رجوع به نگریستن شود.
-
اشرئباب
لغتنامه دهخدا
اشرئباب . [ اِ رِءْ ] (ع مص ) گردن را استیخ کردن تا بسوی کسی درنگریستن ، یا بلند برآمدن برای نگریستن . (منتهی الارب ). اِشرأَب َّ الشی ٔ و الیه ؛ مد عنقه لینظر او ارتفع. و اصله عند شرب الماء حتی یتهیاءله ثم کثر حتی استعمل فی رفعالرأس و مدّالعنق عند...
-
تلطف
لغتنامه دهخدا
تلطف . [ ت َ ل َطْ طُ ] (ع مص ) بر یکدیگر نرمی کردن . (منتهی الارب ). لطف کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). نرمی نمودن و مهربانی کردن . (آنندراج ). نرمی کردن . (ناظم الاطباء). ترفق . (اقرب الموارد) : دست بر پشت مار مالیدن به تلطف نه کار هشیا...
-
ترسم
لغتنامه دهخدا
ترسم . [ ت َ رَس ْ س ُ ] (ع مص ) نشان چیزی بنگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). نشان سرای جستن و نظر کردن بسوی آن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به سرای درنگریستن و نشانهای آنرا نظر کردن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || نظر کردن . بنا کُن...
-
دررسیدن
لغتنامه دهخدا
دررسیدن . [ دَرْ، رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن . اندر رسیدن . فرا رسیدن . درپیوستن . در عقب آمدن . ملحق شدن . پیوستن . اتباع . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ادراک . (از منتهی الارب ). الحاق . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تدارک . (تار...