ترسم . [ ت َ رَس ْ س ُ ] (ع مص ) نشان چیزی بنگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). نشان سرای جستن و نظر کردن بسوی آن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به سرای درنگریستن و نشانهای آنرا نظر کردن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || نظر کردن . بنا کُننده و کَننده که کجا بنا یا کنده شود. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || درس دادن و بیاد آوردن : ترسم هذه القصیدة؛ یعنی درس بگو آنرا و بیاد آر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تذکر چیزی . (از المنجد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.