کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دبیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دبیب
/dabib/
معنی
۱. خزیدن؛ نرم رفتن؛ خزیدن بر روی زمین مانند خزیدن مار.
۲. روی دست و پا راه رفتن.
۳. (اسم) حشرات ریز که بر روی آب پرواز کنند.
۴. (صفت) چیزی که آن را نرم کوفته باشند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دبیب
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خزیدن ، به نرمی رفتن . 2 - (اِ.) هر چیزی که آن را نرم کوفته باشند. 3 - هوام ریز که در آب پرواز کند.
-
دبیب
لغتنامه دهخدا
دبیب . [ دَ ] (ص ) هر چیز که آنرا نرم کوفته باشند. (برهان ). نیک سوده . سوده . نرم کوفته . (غیاث ) (از جهانگیری ).
-
دبیب
لغتنامه دهخدا
دبیب . [ دَ ] (ع مص ) دب . (منتهی الارب ). نرم رفتن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر). بنرمی رفتن . نرم رفتن بر زمین . مدب .- دبیب نمال ، دبیب النمل ؛ نرم رفتاری مورچگان . حرکت آرام مورچه . رفتار مورچگان که با سکوت و آرامش همراه است : ...
-
دبیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] dabib ۱. خزیدن؛ نرم رفتن؛ خزیدن بر روی زمین مانند خزیدن مار.۲. روی دست و پا راه رفتن.۳. (اسم) حشرات ریز که بر روی آب پرواز کنند.۴. (صفت) چیزی که آن را نرم کوفته باشند.
-
جستوجو در متن
-
ادب
لغتنامه دهخدا
ادب . [ اَ دَب ب ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از دب ّ و دبیب . نرم رونده تر.- امثال : ادب ّ من ضَیْوَن ؛ الضیون السنّور الذکر و کان القیاس ان یقال ضین و هذا من التصحیح الشاذ و تصغیره ضیین و بعضهم یقول ضییون . قال الشاعر: ادب ّ باللیل الی جاره .من ضیون د...
-
دلیف
لغتنامه دهخدا
دلیف . [ دَ ] (ع مص ) آهسته رفتن به رفتار قیدیان و رفتار پیر. (از منتهی الارب ). گام خرد نهادن . (المصادر زوزنی ). راه رفتن شخص پیر یا شخص دربندو مقید با گامهای نزدیک بهم و یا راه رفتن سریعتر از «دبیب » و خزیدن آنچنانکه سپاهی بسوی سپاهی دیگر درجنگ پی...
-
دلف
لغتنامه دهخدا
دلف . [ دَ / دَ ل َ ] (ع مص ) گام خُرد نهادن . (المصادر زوزنی ). آهسته رفتن به رفتار قیدیان . (از منتهی الارب ). راه رفتن مرد سالخورده یا شخص در بند با گامهای متقارب ، و یا راه رفتن بالاتر از «دبیب » و نرم رفتن مانند سپاهی که بسوی سپاه دیگر رود. (از ...
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (ع اِ)کدو. || خنور روغن . (منتهی الارب ). رجوع به دبه مأخوذ از تازی در ماده ٔ بعد شود. || آوندیست تخم را. || تل ریگ . || ریگ توده ٔ سرخ . || ریگ مستوی . || زمین هموار. || یکبار نرم گام زدن . (اسم است مرة را از دَبیب ). ج ، دِباب ....
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (ع اِ)کدو. (از منتهی الارب ). || خنور روغن . (ازمنتهی الارب ). ظرف روغن . آوند روغن . روغن دان . || ظرف باروت . جای باروت رجوع به دبه شود. || آوندی است تخم را. || آوندی است از آبگینه بشکل مرغابی . || تل ریگ . || ریگ توده ٔ سرخ . ||...
-
مدب
لغتنامه دهخدا
مدب . [ م َ دَب ب / دِب ب ] (ع اِ) مجری . (المنجد). جائی که در آن چیزی روان می گردد و یا می لغزد. (ناظم الاطباء): مدب السیل و النمل ؛ مجرای سیل و مورچه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). آنجا که آب رود. (مهذب الاسماء). جای و موضع نرم رفتن . (یادداشت...
-
دواب
لغتنامه دهخدا
دواب . [ دَ واب ب ] (ع اِ) ج ِ دابّة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).ج ِ دابة، به معنی جانورانی که بر روی زمین سیر کنند. (یادداشت مؤلف ). ج ِ دابه ، به معنی جنبندگان است مأخوذ از دبیب که به معنی بر زمین جنبیدن است ، و تای تأنیث در دابة برای تقدیر ب...
-
نرم رفتن
لغتنامه دهخدا
نرم رفتن . [ ن َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ملایم رفتن . آهسته رفتن . (ناظم الاطباء). به آهستگی رفتن . بی شتاب رفتن . به تأنی رفتن . به آرامی رفتن . آرام رفتن . (یادداشت مؤلف ). دَف ّ. دَب ّ. دَجیج . دَجَجان . تَهْواد. تهوید. تهادی . ذَمْل . ذُمول . ذَمیل...
-
عقارب
لغتنامه دهخدا
عقارب . [ ع َ رِ ] (ع اِ) ج ِ عَقرب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عقرب شود : دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 436). به ضیافتخانه ٔ عقارب نواهس و حیات لواحس شتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456). || سخن چینیها...
-
صریر
لغتنامه دهخدا
صریر. [ ص َ ] (ع مص ) فریاد کردن و بانگ سخت برآوردن . || بانگ زدن گوش کسی از باعث تشنگی . || سرمازده شدن گیاه . (منتهی الارب ). || جرست کردن قلم و در و پالان شتر و محمل و آنچه بدان ماند. (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) بانگ قلم . (منتهی ...