کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داحوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داحوس
لغتنامه دهخدا
داحوس . (ع اِ) داحس . ریش یا دانه ای است که میان ناخن و گوشت پیدا شود و از آن ناخن بیفتد.(منتهی الارب ). کژدم . کژدمک . خوی درد. عقربک . گوشه . ناخن پال . ناخن خوار. کرمیشک . (مهذب الاسماء). درد ناخن .ج ، دواحیس . رجوع به داحس و نیز رجوع به داخس شود.
-
جستوجو در متن
-
کرمیک
لغتنامه دهخدا
کرمیک . [ ک َ ] (اِ) صاحب مهذب الاسماء آن را بمعنی داحوس آورده است . شاید کلمه مصحف کژدمک باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ناخن پال شود.
-
مدحوسة
لغتنامه دهخدا
مدحوسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) اصبع مدحوسه ؛ انگشتی که ناخنش به علت داحس افتاده باشد. (منتهی الارب ). مبتلا به داحس و داحوس شده . (از متن اللغة). رجوع به داحس شود.
-
ابودحاس
لغتنامه دهخدا
ابودحاس . [ اَ دِ ] (ع اِ مرکب ) داحِس . کژدُمه . داحوس .گوشه . عقربک . خوی درد. ناخن پال . ناخن خواره . و آن ورمی دردناک است که بر سر انگشت نزدیک ناخن پدید آید.
-
ناخن پال
لغتنامه دهخدا
ناخن پال . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) آماس بسیاردردناک که در اطراف ناخن مردم پدید آید. (ناظم الاطباء). ناخن خاره . (از برهان قاطع). درد ناخن . کژدمه . کژدمک . عقربک . گوشه . داحوس . داحس . کرمیشک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ناخن خواره شود. || خلال گونه ای که...
-
دانه
لغتنامه دهخدا
دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) هر یک از برآمدگی های خرد در بدن هنگام ابتلای ببرخی از بیماریها چون آبله و آبله مرغان و جز آن . برآمدگیهای ریزه و خردکه گاه ابتلای به آبله مرغان و سرخک و جز آن در بدن پدید آید. بَژ. آبله ریزه که بر اندام برآید: داحوس ، داحس ؛...
-
کژدمه
لغتنامه دهخدا
کژدمه . [ ک َ دُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (ظاهراً: کژ + دم + َه ،پسوند نسبت و اتصاف ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام ورمی است به سرخی مایل و آن در اطراف ناخن پیدا میشود و به عربی داحس گویند. (آنندراج ). کژدمک است که در بن ناخن پیدا میشود و عظیم درد، تا ب...
-
عقربک
لغتنامه دهخدا
عقربک . [ ع َ رَ ب َ ] (اِ مصغر) مصغر عقرب . عقرب خرد. و رجوع به عقرب شود. || قرحه ٔ سخت دردناک که در گوشه ٔ ناخن پدید آید. مرضی در گوشه ٔ ناخن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کرمیک . (مهذب الاسماء). کژدمه . کژدمک . گوشه . داحوس . داحس . ناخن پال . ناخن خوا...
-
داحس
لغتنامه دهخدا
داحس . [ ح ِ ] (ع اِ) قرحه ای است که در میان ناخن و گوشت پیدا آید و ناخن بر اثر آن بیفتد. ریشی یا دانه ای است که میان ناخن وگوشت پیدا شود و از آن ناخن بیفتد. (منتهی الارب ). خوی درد. ناخن خوار. (زمخشری ). ناخن خور. (حبیش تفلیسی ).درد ناخن . عقربک (در...
-
داخس
لغتنامه دهخدا
داخس . [ خ ِ ] (ع اِ) خوی درد. گوشه . داحس . داحوس . ورم حاری که عارض شود انگشت را در نزدیکی ناخن با دردی سخت و آن را به فارسی کژدمه گویند. عقربک . آماس صلب که اندر بن ناخن باشد آن را داخس گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). آماسی بود گرم و دردناک و با ضرب...
-
گوشه
لغتنامه دهخدا
گوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) کنار. (ناظم الاطباء). کران . کرانه .طرف . جانب . مقابل میان و وسط. جیزة. خُصم . سِقط. شَفا. عَروض . کُلتة. نُبذة. (منتهی الارب ) : یکی باغ پیش اندر آمد فراخ برآورده از گوشه ٔ باغ کاخ . فردوسی .چون کشتی پر آتش و گرداندر آب نی...