کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودکامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خودکامی
/xodkāmi/
معنی
۱. = خودرٲیی: ◻︎ همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آری / نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها (حافظ: ۱۸).
۲. [قدیمی] هوسبازی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خودرایی، خودسری، خیرهسری
۲. یکدندگی، لجاجت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودکامی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خودرایی، خودسری، خیرهسری ۲. یکدندگی، لجاجت
-
خودکامی
لغتنامه دهخدا
خودکامی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) سرکشی . خودسری . (ناظم الاطباء). استبداد. استبدادبالرأی . خودرائی . لجاج . یک دندگی . یک پهلویی : بمهر اندر نمودی زود سیری مرا دادی بخودکامی دلیری . (ویس و رامین ).بگفت رفتن از تو ضرورتیست مراگمان مبر که ز خود...
-
خودکامی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xodkāmi ۱. = خودرٲیی: ◻︎ همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آری / نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها (حافظ: ۱۸).۲. [قدیمی] هوسبازی.
-
جستوجو در متن
-
self-seeking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خودخواهی، خودکامی
-
خلاعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پریشانی، نابسامانی، نافرمانی ۲. خودرایی، خودسری، خودکامی، خویشتنکامی ۳. نافرمانی ۴. افسارگسیختگی
-
غرضمندی
لغتنامه دهخدا
غرضمندی . [ غ َ رَ م َ ] (حامص مرکب ) غرضمند بودن . غرض داشتن . صاحب غرض بودن . || خودکامی . (ناظم الاطباء). رجوع به غرضمند و غرض شود.
-
خامی کردن
لغتنامه دهخدا
خامی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناپختگی کردن . جهالت . ناآزمودگی نشان دادن : نکنم بیخودی و خودکامی چون شدم پخته کی کنم خامی ؟نظامی .
-
خلاعت
فرهنگ فارسی معین
(خَ عَ) [ ع . خلاعة ] 1 - (مص ل .) افسار گسیختن ، افسار برگرفتن . 2 - (اِمص .) خودکامی ، خویشتن کامی . 3 - نابسامانی ، پریشانی .
-
غرض آلوده
لغتنامه دهخدا
غرض آلوده . [ غ َ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غرض آلود. غرض آمیز. رجوع به غرض آلود و غرض شود. || خودخواه و آلوده به خودکامی . (ناظم الاطباء).
-
خودرایی کردن
لغتنامه دهخدا
خودرایی کردن . [ خوَدْ / خُدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خودکامی کردن . از روی استبداد کاری کردن . لجاج کردن . یک دندگی کردن . لجبازی کردن . عناد کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || سرسختی کردن . از روی خیال و هوای نفس کاری انجام دادن . غیرموافق با خارج کاری کر...
-
خودسری
لغتنامه دهخدا
خودسری . [ خوَدْ / خُدْ س َ ] (حامص مرکب ) لجاج . خیرگی . کله شقی . خودرایی . خودکامی . یک پهلویی . یک دندگی . خیره سری . استبداد. استبداد بالرأی . آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیده ٔ دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود : چه کارم جز د...
-
خودرایی
لغتنامه دهخدا
خودرایی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) خودسری . (ناظم الاطباء). لجاج . استبداد. کله شقی . یک پهلویی . یک دندگی . سرسختی . (یادداشت مؤلف ) : گمان مبر که ز خودکامی است و خودرایی . سوزنی .آتشی گر زدم ز خودرایی من از آن سوختم تو برجایی . نظامی .چون نیی...
-
زودسیری
لغتنامه دهخدا
زودسیری . (حامص مرکب ) صفت زودسیر. حالت و کیفیت زودسیر. دلگیری از مصاحبت دوستان در اندک زمانی : بدین زودی از من چرا سیر گشتی نگارا بدین زودسیری چرایی . فرخی .به مهر اندر نمودی زودسیری مرا دادی به خودکامی دلیری . (ویس و رامین ).عجب ناید ز خوبان زودسیر...
-
خودپرستی
لغتنامه دهخدا
خودپرستی . [ خوَدْ / خُدْ پ َ رَ ] (حامص مرکب )خودخواهی . خودکامی . حالت شخص ازخودراضی . (ناظم الاطباء) : خودپرستی چو حلقه بر در نِه بیخودی را چو حُلّه در بر کش . خاقانی .هر کآرَد با تو خودپرستی شمشیر ادب خورَد دودستی . نظامی .عشق است گره گشای هستی گ...