کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنجر صبح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنجر صبح
لغتنامه دهخدا
خنجر صبح . [ خ َ ج َ رِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبحگاه . بامداد : برکشد تیغ آفتاب آنکه گه صبح خنجر صبح از میان خواهد گشاد. خاقانی .سپهر برنکشد بامداد خنجر صبح اگر بشب بزند همت تو بر فسنش . ظهیرفاریابی (از آنندراج ).|| سرزدن آفتاب .
-
واژههای مشابه
-
قائمه ٔ خنجر
لغتنامه دهخدا
قائمه ٔ خنجر. [ ءِ م َ / م ِ ی ِ خ َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبضه ٔ خنجر. دسته ٔ خنجر.
-
خنجر خوردن
لغتنامه دهخدا
خنجر خوردن . [ خ َ ج َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) زخم خنجر برداشتن . || کشته شدن و مردن از زخم خنجر. (یادداشت بخط مؤلف ). || مردن . بقتل رسیدن : بشیث آمد دوران ملک هفتصد سال نماند آخر و خورد از کف اجل خنجر.ناصرخسرو.
-
خنجر زدن
لغتنامه دهخدا
خنجر زدن . [ خ َ ج َ زَ دَ ] (مص مرکب ) با خنجر زخم زدن . خنجربه چیزی فروکردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : دست و ساعد می کشد درویش راتا نپنداری که خنجر میزند.سعدی .
-
خنجر قشلاقی
لغتنامه دهخدا
خنجر قشلاقی . [ خ َ ج َ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . آب آن از باراندوزچای و محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و راه آن ارابه رو است . از راه ترکمان می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغ...
-
خنده ٔ خنجر
لغتنامه دهخدا
خنده ٔ خنجر. [ خ َ دَ / دِ ی ِ خ َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از خونریزی . (از آنندراج ) : خنده ٔ خنجر زمانه ٔ کشت در دهان ظفر نمی گنجد. حسین ثنائی (از آنندراج ).خنده ٔ خنجر ز فتح بیقیاست .انوری (از آنندراج ).
-
خنجر زدن
دیکشنری فارسی به عربی
ابرة , طعنة
-
مث خنجر
لهجه و گویش تهرانی
تیز و برا
-
خنجر،()ی
لهجه و گویش تهرانی
تیغه منحنی و دو طرف تیز
-
خنجر بر سنگ کشیدن
لغتنامه دهخدا
خنجر بر سنگ کشیدن . [ خ َ ج َ ب َ س َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تیز کردن خنجر را. (آنندراج ) : بسنگ سرمه خنجرهای مژگان را کشید امشب ازین جان سختی من پس نداند تیغ ابرو را.؟ (ازآنندراج ).
-
خنجر بر فسن زدن
لغتنامه دهخدا
خنجر بر فسن زدن . [ خ َ ج َ ب َ ف َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیز کردن خنجر را. (آنندراج ).
-
فروکردن (نوک خنجر وغیره)
دیکشنری فارسی به عربی
اثقب
-
شمشیر و خنجر
فرهنگ گنجواژه
اسلحه سرد.
-
تیغ و خنجر
فرهنگ گنجواژه
سلاح سرد.