خنجر خوردن . [ خ َ ج َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) زخم خنجر برداشتن . || کشته شدن و مردن از زخم خنجر. (یادداشت بخط مؤلف ). || مردن . بقتل رسیدن :
بشیث آمد دوران ملک هفتصد سال
نماند آخر و خورد از کف اجل خنجر.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.