کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلوف
لغتنامه دهخدا
خلوف . [ خ ُ ] (ع اِ) پس ماندگان . (منتهی الارب ). ج ِ خلف . || حی خلوف ؛ جماعتی که از قبیله ای حاضر باشد. ازاضداد است . || جماعتی را گویند که از قبیله ای رفته باشند. (منتهی الارب ). || رفتگان ؛ قبیله ای که از ایشان هیچکس نماند. (منتهی الارب ).
-
خلوف
لغتنامه دهخدا
خلوف . [ خ ُ ] (ع اِمص ) بدبویی دهان روزه دار و گرسنه : دهنهای خوشبوی از تاب شعله ٔ گرسنگی دود خلوف به آسمان رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
خلوف
لغتنامه دهخدا
خلوف . [ خ ُ ] (ع مص ) بوی گرفتن دهان روزه دار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خلف خلوفاً و خلوفةً و خلفةً. رجوع به خلفة شود. || متغیرشدن مزه و بوی شیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || ت...
-
واژههای مشابه
-
ابن خلوف
لغتنامه دهخدا
ابن خلوف . [ اِ ن ُ خ َل ْلو ] (اِخ ) احمدبن ابی القاسم . از شعرای اندلس در مائه ٔ نهم هجری . دیوان او در بیروت به طبع رسیده است .
-
جستوجو در متن
-
خلافة
لغتنامه دهخدا
خلافة. [ خ َ ف َ] (ع مص ) خلوف . رجوع به خلوف در این لغت نامه شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم مکنی به ابن خلوف . رجوع به ابن خلوف احمد... شود.
-
خلوفة
لغتنامه دهخدا
خلوفة. [ خ ُ ف َ ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای خلوف و خلفة. رجوع به «خلوف »و «خلفة» شود. منه : خلف خلوفاً و خلوفةً و خلفةً.
-
اخلاف
لغتنامه دهخدا
اخلاف . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خَلَف . جانشینان . بازماندگان . پس ماندگان . اعقاب . بازپسینان . پس روان . از پس چیزی آیندگان . ج ِ خَلَف بفتحتین باشد، بمعنی فرزند صالح که بعد موت پدر خود بصلاحیت مانده باشد. و جمع خَلْف بفتح خاء و سکون لام ، بمعنی فرزن...
-
اخلف
لغتنامه دهخدا
اخلف . [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خلاف . پس روتر.- امثال : اخلف من بول الجمل . اخلف من ثیل الجمل ؛ الثیل وعاء قضیبه و قیل ذلک فیه لانه یخالف فی الجهة التی الیها مبال کل حیوان . (مجمع الامثال میدانی ). || نعت تفضیلی از خلف (در وعد).- امثال ...
-
خلف
لغتنامه دهخدا
خلف .[ خ َ ] (ع اِ) سپس . نقیض قدام . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). پشت . وراء. (یادداشت بخط مؤلف ) . || بعد. پس . (منتهی الارب ) : له معقبات ٌ من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من اءَمر اﷲان اﷲ لایغیر ما بقوم حتی ی...
-
الک دولک
لغتنامه دهخدا
الک دولک . [ اَ ل َ دُ ل َ ] (اِ مرکب ) یا الک دلک ، دو پاره چوب است که بدان بازی کنند یکی دراز و دیگری کوتاه . چوب دراز را دولک و کوتاه را الک نامند. (از فرهنگ جهانگیری ذیل چالیک ). بازی الک دولک بدین ترتیب است که طفلی چوبی قریب یک ذرع را که دولک نا...
-
خوشبوی
لغتنامه دهخدا
خوشبوی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) معطر. عطردار (ناظم الاطباء). عاطِر.طیّب . عَبَق . عابِق . مطیَّب . طیّب الرایحه . عَطرالرایحه . طیّبه . (یادداشت بخط مؤلف ). خوشبو : وزبر خوشبوی نیلوفر نشست چون گه رفتن فرازآمد بجست . رودکی .چون خط معشوق نیست تا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان ازدی مکنی به ابوالعباس و ملقب به ابن البناء از حکماء مملکت اسپانیا و علماء مائه ٔ هفتم هجریست در فنون معقول و مسموع لاسیما نجوم و هیأت و تفسیر و سنن تبحری عظیم و در سایر صناعات نیز از طب و کلام و رمل و حساب و عزائم ...