کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسنیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسنیان
لغتنامه دهخدا
حسنیان . [ ح َ س َ ] (اِ) ج ِ حَسَنی . منسوبان به حَسَن .
-
حسنیان
لغتنامه دهخدا
حسنیان . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) بصورت تثنیه حُسنی ̍ نام موضعی است در شعر. (معجم البلدان ).
-
حسنیان
لغتنامه دهخدا
حسنیان . [ ح ُ ن َ ] (ع اِ) حُسنیین . تثنیه ٔ حُسنی ̍. ظفر و شهادت : قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین . (قرآن 52/9). گفته اند مراد دو فرجام نیکو است که عبارت از نصرت و شهادت باشد. و برای تأویل نصرت و شهادت به خصلتین صفت مؤنث آمده است .
-
واژههای مشابه
-
حسنیان مراکش
لغتنامه دهخدا
حسنیان مراکش . [ ح َ س َ ن ِ م َ ک ِ ] (اِخ ) امرای حسنی مراکش ، که از 951 - 1311 هَ . ق . / 1544-1893م . حکومت کردند. این امرا چون خود را از فرزندان حسن بن علی بن ابیطالب و اولاد فاطمه دختر پیغمبر اسلام میدانستند خویشتن را شَریف که جمع آن شُرفا است ...
-
جستوجو در متن
-
حسنیون
لغتنامه دهخدا
حسنیون . [ ح َ س َ نی یو] (ع ص ) ج ِ حسنی . منسوبان به حسن . حسنیان . حسنیة.
-
حسنیة
لغتنامه دهخدا
حسنیة. [ ح َ س َ نی ی َ ] (اِخ ) حسنیان . حسنیون . اصحاب حسن بصری و آنان یکی از هفت فرقه ٔ معتزله باشند. (از بیان الادیان ) (مفاتیح العلوم خوارزمی ).
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َرَ ] (اِخ ) مدفن محمدبن زید داعی که به دست محمدبن هارون در گرگان از قبل اسماعیل سامانی بقتل رسید و یاران او از حسنیان . (مجمل التواریخ و القصص ص 459).
-
حسنیون
لغتنامه دهخدا
حسنیون . [ ح َ س َ نی یو ] (اِخ )بطنی از بنی عُبید. و بنوالحسن بن ابی بکربن موهوب بن عبُید. (صبح الاعشی ج 1 ص 332). و رجوع به حسنیان شود.
-
شهربانویه
لغتنامه دهخدا
شهربانویه . [ ش َ ی َ ] (اِخ ) نامی از نامهای زنان ایرانی . (یادداشت مؤلف ). || دختر یزدگرد و مادر حضرت زین العابدین (ع ). (انجمن آرا) (آنندراج ) : و مادرش [ زین العابدین (ع ) ] شهربانویه بنت یزدجرد الفارسی ، و فخر حسینیان بر حسنیان از این است که جد...
-
حسنی
لغتنامه دهخدا
حسنی . [ ح ُ نا ] (ع ص ) تأنیث احسن . (غیاث ). زن نیکو. زن نیک تر. مقابل سَوئی ̍. فرق میان آن با حسن و حسنة این است که حسن در جوانان اعیان گویند چنانکه حسنه آنگاه که وصف باشد و اگر اسم بود در جوانان متعارف و حسنی تنها در جوانان گفته میشود نه در اعیا...
-
داعی کبیر
لغتنامه دهخدا
داعی کبیر. [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) حسن بن زید علوی بن محمدبن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن علی صاحب طبرستان و او بسال 250 هَ . ق . در طبرستان ظاهر شد و پس از آنکه طبرستان را قبضه کرد در 270 وفات کرد و برادر اوداعی الی الحق محمدبن زید بجای او نشست . حسن ر...
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (ع ص ) جوانمرد. بامروت . ج ، کُرَماء، کِرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جوانمرد. (برهان ) : هر آن کریم که فرزند او بلاده بودشگفت باشد و او از گناه ساده بود. رودکی .احمد گفت : خداوند من حلیم و کریم است و اگرنی سخن به چوب و شمشی...