کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسحاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسحاس
لغتنامه دهخدا
حسحاس . [ ح َ ] (اِخ ) ابن غسان ، ملقب به ذی الحوضین .
-
حسحاس
لغتنامه دهخدا
حسحاس . [ ح َ ] (اِخ ) ابن هند جد عبدبن حسحاس است . رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 29 شود.
-
حسحاس
لغتنامه دهخدا
حسحاس . [ ح َ ] (اِخ ) بطنی است از ازد. جد بنی الحسحاس . رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 84 شود.
-
حسحاس
لغتنامه دهخدا
حسحاس . [ ح َ ] (ع اِ) جوانمرد. جواد. (دهار). || قلیل الحرکة. (تاج العروس ). || شمشیر مهلک . (آنندراج ).
-
حسحاس
لغتنامه دهخدا
حسحاس . [ح َ ] (اِخ ) نام جد عامربن امیةبن زید. صحابی است .
-
حسحاس
لغتنامه دهخدا
حسحاس .[ ح َ ] (اِخ ) ابن بکربن عوف بن عدی . از صحابه است .
-
واژههای همآوا
-
هصهاص
لغتنامه دهخدا
هصهاص . [ هََ ] (ع ص ) مرد درخشان چشم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هسهاس
لغتنامه دهخدا
هسهاس . [ هََ ] (ع ص ، اِ) شبان که گوسپندان را همه شب چراند و پاس دارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آنکه به شب خواب نکند جهت کاری . (منتهی الارب ). آنکه شب نخوابد برای کاری یا اجتهادی . (از اقرب الموارد). || قصاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)...
-
هثهاث
لغتنامه دهخدا
هثهاث . [ هََ ] (اِخ ) ابن ثور السدوسی . جاحظ در البیان و التبیین نام وی را در ذیل باب لحن آورده است . رجوع به البیان و التبیین ج 2، ص 167 شود.
-
هثهاث
لغتنامه دهخدا
هثهاث . [ هََ ] (ع ص ) شتابی کننده . (منتهی الارب ). شتاب کننده . (ناظم الاطباء). سریع. (از معجم متن اللغة) (تاج العروس ). شتابنده از انسان و حیوان . (از اقرب الموارد). || آمیخته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). شی ٔ هثهاث ؛ مختلط. درهم . (از اقرب ال...
-
حصحاص
لغتنامه دهخدا
حصحاص . [ ح َ ] (اِخ )(ذوالَ ...) کوهی مشرف بر ذوطوا. (معجم البلدان ).
-
حصحاص
لغتنامه دهخدا
حصحاص . [ ح َ ] (ع اِ) خاک . (آنندراج ). || (ص ) قرب حصحاص ؛ سیر سریع که فتورندارد. (منتهی الارب ). شب روی سریع. (ناظم الاطباء).- سیر حصحاص ؛ مانند سیر حثحاث . تند. (نشوء اللغة ص 140).
-
حثحاث
لغتنامه دهخدا
حثحاث . [ ] (اِخ ) صاحب دیوان خراج و جند، هشام بن عبدالملک بود پس از عزل اسامةبن یزید. رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 209 شود.
-
حثحاث
لغتنامه دهخدا
حثحاث . [ ح َ ] (ع ص ) تند. سریع. شتاب . || قرب حثحاث ؛ ای سریع لیس فیه فتور. (منتهی الارب ).