کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حافظ عجمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حافظ سیوطی
لغتنامه دهخدا
حافظ سیوطی . [ ف ِ ظِ س ُ ] (اِخ ) رجوع به جلال الدین عبدالرحمن خضیری سیوطی مصری شود.
-
حافظ شام
لغتنامه دهخدا
حافظ شام . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن عبداﷲ معروف به ابن ناصرالدین شود.
-
حافظ شربتی
لغتنامه دهخدا
حافظ شربتی . [ ف ِ ظِ ش َ ب َ ] (اِخ ) از مردم متعین خراسان است . او در خوش طبعی فرید زمان و یگانه ٔ دوران بود. بسیار متواضع و مؤدب و نیکومشرب ، در زمان سلطان ابوسعید به زیارت مکه رفت ، و مدت بیست سال در آنجا مجاور شد. گویند روزی بابرمیرزا از جانب خ...
-
حافظ شربتی
لغتنامه دهخدا
حافظ شربتی . [ ف ِ ظِ ش َ ب َ ] (اِخ ) پدر شیخ کمال تربتی شاعر معاصر میر ابوسعید است . میر علی شیر نوائی گوید: شیخ کمال به مکه شد و از مکه بازآمد و در تربت فوت شد و تربتش آنجاست . پدر مشارالیه حافظ نام داشته و طبابت می کرده ، و شیخ دائم از غایت خوش ط...
-
حافظ شغانی
لغتنامه دهخدا
حافظ شغانی . [ ف ِ ظِ ش َ ] (اِخ ) رجوع به حافظ چغانی شود.
-
حافظ شیرازی
لغتنامه دهخدا
حافظ شیرازی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) خواجه شمس الدین محمد. جامع دیوان حافظ که عموماً او را محمد گلندام میدانند بر دیوان حافظ مقدمه ای نوشته و به مناسبت قدمت این سند عیناً در اینجا نقل میشود :حمد بی حد و ثنای بی عد و سپاس بی قیاس خداوندی را که جمع دیوان حا...
-
حافظ صابونی
لغتنامه دهخدا
حافظ صابونی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: از قزوین است . چنین پیر باصفا کم پیدا میشود، بااینکه سن ّ بسیار داشت بسیار شکفته و خوش دل بود. و حقیر [ صادقی کتابدار ] در اوایل جوانی بشرف صحبتش مشرف شده ابیاتی را که میگفتم به اصلاحش ...
-
حافظ صدقی
لغتنامه دهخدا
حافظ صدقی . [ ف ِ ص ِ ] (اِخ ) در سپاه مصر مقام یوزباشی داشت و معلم نقشه برداری مدارس نظام بود. او راست : مقاله ٔ طب در نزد عرب قبل از اسلام و صدر اسلام ، و المقتطفات الدریة فی فن الطوبوغرافیة که هر دو چاپ شده است . (معجم المطبوعات ص 737).
-
حافظ صغانی
لغتنامه دهخدا
حافظ صغانی . [ ف ِ ص َ ] (اِخ ) رجوع به چغانی ... شود.
-
حافظ ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
حافظ ضیاءالدین . [ ف ِ ئُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ضیاءالدین محمدبن عبدالواحد شود.
-
حافظ طاهر
لغتنامه دهخدا
حافظ طاهر. [ ف ِ هَِ ] (اِخ ) ابن حسین بن عبدالرحمن الاهدل . رجوع به طاهربن حسین شود.
-
حافظ طاهر
لغتنامه دهخدا
حافظ طاهر. [ ف ِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به حافظ اصفهانی ابوالحسن طاهر عرب شود.
-
حافظ طبری
لغتنامه دهخدا
حافظ طبری . [ ف ِ ظِ طَ ب َ ] (اِخ ) ابوالقاسم اسکافی . وی شرح السنة تألیف حسین بن مسعود بغوی را اختصار کرده است . رجوع به هبةاﷲ حافظ... شود.
-
حافظ طبیب
لغتنامه دهخدا
حافظ طبیب . [ ف ِ ظِ طَ ] (اِخ ) رجوع به حافظ شربتی شود.
-
حافظ طحاوی
لغتنامه دهخدا
حافظ طحاوی . [ ف ِ ظِ طَ ] (اِخ ) او راست : شرح بر کتاب الاَّثار تألیف محمدبن حسن . رجوع به طحاوی محمدبن حسن شود.