حافظ صابونی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) صادقی کتابدار در مجمعالخواص آرد: از قزوین است . چنین پیر باصفا کم پیدا میشود، بااینکه سن ّ بسیار داشت بسیار شکفته و خوش دل بود. و حقیر [ صادقی کتابدار ] در اوایل جوانی بشرف صحبتش مشرف شده ابیاتی را که میگفتم به اصلاحش میرسانیدم ، و از اشعار لطیفش استفاده میکردم . همه گونه شعر بزبانهای مختلف می گفت . در مدح خان احمد قصیده ای در هفت لهجه ساخته بود که بسیار خوب شده ، و اغلب به لهجه ٔ خودشان شعر میگفت ، و این اشعار از آنهاست :
مَرَه ز تازه وُلی شیشه کلاو هاده
کلاوچو هادهیم شیشه لوبلوهاده
سرَک پِیرِ ترَه اَومن چه جنگ ویراهی
مه عاشقام و ته دیوانه سَرِ ماهی
هرگه که کاکل آن وَله بوشانه میزنی
از رشک شانه ایش دلم اشانه میزنی
زاهد که عشقبازی حافظ ره طعنه زی
دیوانه اینه خوشترتو رانه میزنی
چو بلبل این همه افغان ز سر و نور سیمی
اگرچه غنچه گریبان درُم حق اودسیمی .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.