کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاجت بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دست بردن
لغتنامه دهخدا
دست بردن . [ دَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) تصرف کردن . دخالت کردن .- دست از پی چیزی بردن ؛ به کنه آن رسیدن . (آنندراج ).- دست بردن در چیزی ؛ آن را کمی تغییر دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). جرح و تعدیل کردن . اضافه و نقصان کردن .- دست بردن در نوشته ای یا خطی...
-
وَطَراً
فرهنگ واژگان قرآن
نياز- حاجت (تعبير قضاي وطركه در لغت به معني "به پايان بردن حاجت " مي باشد در عبارت "إِذَا قَضَوْاْ مِنْهُنَّ وَطَراً " کنايه است از بهرهمندي، و همخوابگي)
-
درک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] dark ۱. دریافتن؛ پی بردن.۲. رسیدن به چیزی.۳. رسیدن به حاجت.
-
آیفت
لغتنامه دهخدا
آیفت . [ ی َ ] (اِ) حاجت که خواهند : ناسزا را مکن آیفت که آبت بشودبسزاوار کن آیفت که ارجت دارد. دقیقی .ز یزدان خواستن آنجمله آیفت که تا نرسد مر او را هیچ آکفت . زراتشت بهرام .ز حق آیفت میخواهد بزاری کند شکر ره پرهیزکاری . زراتشت بهرام .- آیفت کردن ، ...
-
جدو
لغتنامه دهخدا
جدو. [ ج َدْوْ ] (ع مص ) عطا کردن بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) . بخشیدن بر کسی . (ازشرح قاموس ): جدا علیه ؛ اعطاه الجدوی . (اقرب الموارد). عطا کردبروی . (ناظم الاطباء). || حاجت بردن پیش کسی و عطا خواستن از وی . (از منتهی الارب ). حاجت خواستن...
-
دست برفراشتن
لغتنامه دهخدا
دست برفراشتن . [ دَ ب َ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) دست برافراشتن . دست برداشتن . بالا بردن دستها به دعا یا فریادخواهی : شنیدم که پیری شبی زنده داشت سحر دست حاجت به حق برفراشت .سعدی .
-
تضمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazmin ۱. برعهده گرفتن تاوان و غرامت؛ تاوان دادن.۲. در پناه خود درآوردن.۳. چیزی را در ظرفی قرار دادن؛ گنجانیدن.۴. (ادبی) آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود. اگر آن شعر از شاعر معروفی باشد حاجت به بردن نام او نیست والا بای...
-
اظهار
لغتنامه دهخدا
اظهار. [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) فراموش نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اظهار کسی حاجت وی را؛ آن را پشت سر نهادن و از یاد بردن . (از اقرب الموارد). از یاد بردن نیاز کسی از نظر خفیف و حقیر شمردن وی را. تظهیر. اِظْهار. (متن اللغة). رجوع به مصادر مذکور...
-
اجحاف
لغتنامه دهخدا
اجحاف . [ اِ ] (ع مص ) کار بر کسی تنگ گرفتن . کار بر کسی تنگ فراگرفتن . (تاج المصادر). تکلیف بمالایطاق . استیصال . اجتراف . ایذاء. اضرار. گزند کردن . || همه چیز را گرفتن . || بردن . (منتهی الارب ). || اجحفت به الفاقة؛ محتاج گردانید او را حاجت و مضرّت...
-
پسی
لغتنامه دهخدا
پسی . [ پ َ ] (حامص ) تأخر. مقابل پیشی . تقدم : تو بر نصیحت آن پیس جاهل پیشین شده ستی از شرف مردمی بسوی پسی . ناصرخسرو. || تنگی . نیازمندی : گفت خاموش که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن . (گلستان ).- در پسی ماندن ؛ در تداول عوام ، کامیاب نگردید...
-
تعمل
لغتنامه دهخدا
تعمل . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی ). سختی کشیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنایت و کوشش کردن در برآوردن حاجت مردم . (از اقرب الموارد). || کاری گرفتن از خود. (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
در زدن
لغتنامه دهخدا
در زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) (از: در، باب + زدن ، مصدر) دق الباب . دق الباب کردن . کوفتن و زدن در. حلقه بر در کوفتن . (ناظم الاطباء). در زدن برای دو چیز می باشد، یکی آنکه آنکس در را واکند تا این کس درون خانه آید، دوم آنکه صاحب خانه بیرون آید و با...
-
آوردن
لغتنامه دهخدا
آوردن . [ وَ دَ ] (مص ) (از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب + بردن ) بردن بسوی کسی . ایتاء. اجأه . اِتیان . مقابل بردن : ز چیزی که از بلخ بامی ببردبیاورد و یکسر به گهرم سپرد. فردوسی .بگیریدش از پشت آن پیل مست به پیش من آریدبسته دو دست . فردوسی .بسیند...
-
تشاف
لغتنامه دهخدا
تشاف . [ ت َ ف ف ] (ع مص )همه ٔ چیزی را گرفتن و استقصای آن کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خوردن همه ٔ باقی آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آشامیدن همه ٔ آنچه را که در ...
-
ایغال
لغتنامه دهخدا
ایغال . (ع مص ) (از «وغ ل ») تیز رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زود رفتن و شتافتن در آن . (تاج المصادر بیهقی ). || درشدن در شهرها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مشغول گردیدن در ع...