کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهبذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جهبذ
/jehbaz/
معنی
۱. کسی که نزد عمال خلیفه بر عهده میگرفت که خراج مقرر را از مردم وصول کند و به عمال خراج یا به دیوان تحویل بدهد و مردم مالیات خود را توسط او به دیوان میپرداختند.
۲. دانشمند بزرگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهبذ
فرهنگ فارسی معین
(جِ بَ) [ معر. ] (ص . اِ.) 1 - گهبد، دانشمند بزرگ . ج . جهابذه . 2 - واسطه و دلالی که مؤدیان مالیات ، مالیات خود را توسط او به دیوان می پرداختند.
-
جهبذ
لغتنامه دهخدا
جهبذ. [ ج َ ب َ] (معرب ، ص ، اِ) نقاد خبیر به غوامض امور و بارع و عارف به طرق نقد. نقاد دانا، و آن معرب کهبذ فارسی است . (از اقرب الموارد). گاه بد. گهبد. قسطری . قسطار. رجوع به ماده ٔ بعد شود. || آنکه مال سلطان بدو درآید. (مهذب الاسماء). خزانه دار. ع...
-
جهبذ
لغتنامه دهخدا
جهبذ. [ ج ِ ب ِ ] (معرب ، ص ، اِ) نقاد دانا. (منتهی الارب ). ناقد شناسا به تمییز خوب از بد، و آن معرب کهبد فارسی است . (از اقرب الموارد). ج ، جَهابِذة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): انه [ ارسطاطالیس ] کان فیلسوف الروم و عالمها و جهبذها و نحریرها ...
-
جهبذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب، مٲخوذ از فارسی: گهبد، جمع: جهابذَة] [قدیمی] jehbaz ۱. کسی که نزد عمال خلیفه بر عهده میگرفت که خراج مقرر را از مردم وصول کند و به عمال خراج یا به دیوان تحویل بدهد و مردم مالیات خود را توسط او به دیوان میپرداختند.۲. دانشمند بزرگ.
-
جستوجو در متن
-
جهابذه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جهابذَة، جمع جهبذ] jahābeze =جهبذ
-
گهبد
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - خزانه دار. 2 - نقاد، صراف ، صیرفی . 3 - مأمور خراج ، جهبذ. 4 - دانشمند بزرگ .
-
جهابذة
لغتنامه دهخدا
جهابذة. [ ج َ ب ِ ذَ ] (معرب ، اِ) ج ِ جهبذ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گهبدان . بزرگان دانشمند. (فرهنگ فارسی معین ) : وعقود معقوده و... که در آن زمان بنام ارباب خراج و جهابذه بود... (تاریخ قم ص 144). رجوع به جهبذ شود.
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن اسحاق جهبذ. او از معرف بن واصل و از وی محمدبن منصور طوسی روایت کند. (تاریخ بغداد ج 9 ص 311).
-
گاه بد
لغتنامه دهخدا
گاه بد. [ ب َ / ب ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صیرفی . قسطار. قسطر. صراف . گهبد. جهبذ. || خزانه دار. رجوع به کهبد در برهان قاطع چ معین شود.
-
قسطار
لغتنامه دهخدا
قسطار. [ ق َ ] (معرب ، ص ، اِ) مرد دانا و دوربین . (منتهی الارب ). مرد نقاد دانای خبیر و دوربین . (ناظم الاطباء). جهبذ. (اقرب الموارد). گاهبد. گهبد. قسطار و قسطری ، دو کلمه ٔ رومی است به معنی جهبذ. (ثعالبی از سیوطی در المزهر). || خزانه دار، و این کلم...
-
گهبد
لغتنامه دهخدا
گهبد. [ گ َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارند، و او به خزانه بسپارد، چون خازن و قابض . (یادداشت بخط مؤلف از نسخه ٔ خطی لغت فرس اسدی ) (نسخه ٔ تحفة الاحباب حافظاوبهی ). || توسعاً نقاد و صراف . سمعانی در جهبذ گوید ه...
-
قسطر
لغتنامه دهخدا
قسطر. [ ق َ طَ ] (ع ص ، اِ) نقاد دانا. (منتهی الارب ). دانا و دوربین . (ناظم الاطباء). جهبذ. قسطار. (اقرب الموارد). رجوع به قسطار و قسطری شود. || بعضی قسطل به معنی غبار را قسطر گویند و جمع آن را قساطر. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل شود.
-
مصحح
لغتنامه دهخدا
مصحح . [ م ُ ص َح ْ ح َ ] (ع ص ) درست شده و اصلاح شده . (ناظم الاطباء). درست شده . (از منتهی الارب ). || (اصطلاح چاپخانه ) تصحیح شده . اصلاح شده . کتاب یا نوشته ای که غلطهای حاصل از اشتباه حروف چینی آن را گرفته اند. || نوشته ای که در آن غلط و اشتباه ...
-
قسطری
لغتنامه دهخدا
قسطری . [ ق َ طَ ری ی ] (ع ص ، اِ) تن دار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). جسیم . (اقرب الموارد). || مرد نقاد دانا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جهبذ. (مهذب الاسماء). || جداکننده ٔ سره و نبهره . (منتهی الارب ). منتقدالدراهم . (اقرب الموارد). ج ، ق...