قسطری . [ ق َ طَ ری ی ] (ع ص ، اِ) تن دار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). جسیم . (اقرب الموارد). || مرد نقاد دانا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جهبذ. (مهذب الاسماء). || جداکننده ٔ سره و نبهره . (منتهی الارب ). منتقدالدراهم . (اقرب الموارد). ج ، قساطرة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کسی که درهم و دینار را نقد کند. (ناظم الاطباء). صیرفی . صراف .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.