کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جری شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جری شدن
لغتنامه دهخدا
جری شدن . [ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دلیر شدن . جسور شدن . گستاخ گردیدن . رجوع به جری شود.
-
واژههای مشابه
-
جري
دیکشنری عربی به فارسی
دلير , جسور , متهور , دلير نما , پرطاقت , بادوام
-
جری دریاچه
لغتنامه دهخدا
جری دریاچه . [ ] (اِخ ) محلی است در سبزوار. هوای آن ییلاقی و آب آنجا از قنات تأمین میشود و دوازده خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 224).
-
جری کردن
لغتنامه دهخدا
جری کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستاخ ساختن . رو دادن . (یادداشت مؤلف ).
-
جری خوار
لغتنامه دهخدا
جری خوار. [ ج َ خوا / خا ] (نف مرکب ) وظیفه خوار. راتبه بگیر. شهریه بگیر : مهمان و جری خوار قصر اویندهم قیصر و هم امیر دیلم .ناصرخسرو.
-
جری خشک بالا
لغتنامه دهخدا
جری خشک بالا. [ ج ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت از بخش فریمان شهرستان مشهد. این ده در صد و پنجهزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی مشهد به سرخس در دامنه قرار دارد و هوای آن معتدل است و صدوپنج تن سکنه ٔ شیعی مذهب فارسی زبان دارد. آب آنجا از قنات ت...
-
جری خشک پایین
لغتنامه دهخدا
جری خشک پایین . [ ج ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان از شهرستان مشهد. این ده در نودوهشت هزارگزی شمال خاوری فریمان و در شانزده هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی مشهد به سرخس در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل است و 168 تن سکنه ٔ شیعی مذه...
-
جستوجو در متن
-
وقح
لغتنامه دهخدا
وقح . [ وَ ق َ ] (ع مص ) کم شرم شدن و جری شدن بر ارتکاب زشتی ها. || سخت شدن . (اقرب الموارد).
-
شیرگیر شدن
لغتنامه دهخدا
شیرگیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، سخت شجاع و دلاور گشتن . (یادداشت مؤلف ). تسلطی یافتن و چربیدن . (آنندراج ) : که به سرپنجه شیرگیر شده ست شیر برنا و گرگ پیر شده ست . نظامی . || جسور و دلیر و جری گشتن . جری شدن . بسیار به خود غره گرد...
-
شیرک شدن
لغتنامه دهخدا
شیرک شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) دلیر گشتن و باجرأت شدن . (ناظم الاطباء). دلیر و چیره شدن . (آنندراج ) (غیاث ). جری گردیدن . جری گشتن . به واسطه ٔ ندیدن مقاومتی بر قوت و نیروی خود فریفته و بالان شدن . بغلط خود را قوی شمردن . نظی...
-
وقاحة
لغتنامه دهخدا
وقاحة. [ وَ ح َ ] (ع مص )وقوحة. قحة. وقح [ وُ / وُ ق ُ ] . شوخ گرفتن و سخت شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخت شدن سم . (المصادر) (تاج المصادر بیهقی ). || وقحة. وقوحة. بی شرم شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شوخ روی شدن . (ا...
-
شیرک
لغتنامه دهخدا
شیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر شیر، یعنی شیر کوچک . (ناظم الاطباء). اُسَید. شیربچه . (یادداشت مؤلف ). || جری و دلیر و پر دل و جرأت . (ناظم الاطباء). دلیر و جری (با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است ). (از آنندراج ).- شیرک ساختن ؛ دلیر ساختن کسی را. (...
-
اغطاء
لغتنامه دهخدا
اغطاء. [ اِ ] (ع مص ) روان گردیدن آب دردرخت رز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و بدین معنی هم ناقص یایی است هم واوی : اغطی الکرام اغطاءً. (منتهی الارب ). جاری شدن آب در درخت انگور: اغطی الکرم ؛ جری فیه الماء. (از اقرب الموارد). || دراز و گسترده شاخ شدن د...