شیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر شیر، یعنی شیر کوچک . (ناظم الاطباء). اُسَید. شیربچه . (یادداشت مؤلف ). || جری و دلیر و پر دل و جرأت . (ناظم الاطباء). دلیر و جری (با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است ). (از آنندراج ).
- شیرک ساختن ؛ دلیر ساختن کسی را. (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ شیرک کردن شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.