کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جراحت رسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جراحت رسیده
لغتنامه دهخدا
جراحت رسیده . [ ج ِ ح َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) جراحت دیده . زخمی . خسته . مجروح . آنکه زخم یافته : اگر حدیث کنم تندرست را چه خبرکه اندرون جراحت رسیدگان چونست . سعدی .رجوع به جراحت دیده شود.
-
جراحت فزای
لغتنامه دهخدا
جراحت فزای . [ ج ِ ح َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه جراحت افزون کند. افزاینده ٔ زخم و جراحت : برخستگی دل مطلب مرهم قبول نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
صهی
لغتنامه دهخدا
صهی . [ ص َ هَن ْ ] (ع مص ) رسیدن جراحت به کسی و زهیدن آب از آن . (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
اروک
لغتنامه دهخدا
اروک . [ اُ ] (ع مص ) چریدن شتر درخت اراک را.(تاج المصادر بیهقی ). لازم گرفتن شتر اراک را. پیوسته در شوره بودن . (تاج المصادر بیهقی ). || رسیدن شتر بهر درخت که باشد و اقامت کردن در خوردن آن . || مقیم شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ایستادن . || ...
-
ارذاذ
لغتنامه دهخدا
ارذاذ. [ اِ ] (ع مص )باران رذاذ (نرم و ریزه ) باریدن . (منتهی الأرب ). باران نرم ریزه باریدن . باران نرم اندک باریدن . باران ضعیف باریدن . اندک باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). باران رذاذ رسیدن بزمین . (منتهی الأرب ). || روان شدن جراحت و آنچه در مشک ...
-
ازف
لغتنامه دهخدا
ازف . [ اَ زَ ] (ع مص ) نزدیک رسیدن وقت کاری . اُزوف . نزدیک آمدن . (زوزنی ). نزدیک شدن کوچ . قوله تعالی : ازفت الاَّزفة (قرآن 57/53)؛ نزدیک رسید قیامت . || شتافتن . شتاب کردن . ازوف : اَزف الرجل ؛ بشتافت مرد. || مندمل شدن جراحت : ازف الجرح ُ. || (اِ...
-
نقف
لغتنامه دهخدا
نقف . [ ن َ ] (ع مص ) صاف نمودن شراب را یا آمیختن او رابا آب . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شکستن تار سر یا سخت زدن بر آن ، یا نیزه یا عصا زدن بر تارک ، و نزدیک دماغ رسیدن شکستگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافتن کَوَسْته و...
-
اجداء
لغتنامه دهخدا
اجداء. [ اِ ] (ع مص ) عطا یافتن . (تاج المصادر). رسیدن بعطا. (منتهی الارب ). || بخشش کردن . عطاکردن : اجدی علیه . (منتهی الارب ). عطا دادن . (تاج المصادر). عطیه دادن . || مایجدی هذا عنک ؛ ای مایُغنیک . (منتهی الارب ). کفایت کردن . بی نیاز کردن . || م...
-
گردپوش
لغتنامه دهخدا
گردپوش . [ گ َ ] (نف مرکب ) آنچه گردبخود میگیرد و مانع شود رسیدن گرد را به اشیاء و اثاثه : حبس الفراش ؛ پوشیدن فرش به گردپوش . مِحبَس . (منتهی الارب ). جامه ٔ گردپوش . پرده ٔ گردپوش : فغان که مرهم کافور در جراحت مابرهنه میرود و گردپوش می آید.طالب آمل...
-
غور کردن
لغتنامه دهخدا
غور کردن . [ غ َ / غُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن . دقت کردن در کاری . به دقت مورد رسیدگی قرار دادن . استقصاء. تقصی : در مقامی که غور باید کردقطره و بحر بیکرانه یکی است . صائب (از انجمن آرا) (از آنندراج ).|| غور کردن جراحت...
-
سمحاق
لغتنامه دهخدا
سمحاق . [ س ِ ] (ع اِ) پوست تنک سر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). پوست که میان گوشت و استخوان است . (مهذب الاسماء). || سرشکستگی که بدان پوست (سمحاق ) رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکستگی سر که جراحت بدان پوست رسدکه بر استخوان پوشیده است و آن را سلطاء ...
-
زخم آمدن
لغتنامه دهخدا
زخم آمدن . [ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) زخم وارد شدن . جراحت رسیدن . مجروح شدن . خسته گشتن از زخم : پس ابن عبیدة الحرث که زخمش آمده بود بمرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).نی که مینالد همی در مجلس آزادگان زآن همی نالد که بر وی زخم بسیار آمده ست . سعدی .زخمی که ی...
-
نضج
لغتنامه دهخدا
نضج . [ ن ُ / ن َ ] (ع اِمص ) پختگی و رسیدگی گوشت و خرما و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). پختگی . رسیدگی در میوه و گوشت و خوردنیها. || هضم . انهضام . گواردن . گوارش . (یادداشت مؤلف ). || پختگی و رسیدگی ماده ٔ بیماری : دل اینجا علتی دارد که ن...
-
بضع
لغتنامه دهخدا
بضع. [ ب َ ] (ع مص ) بریدن چیزی . (ناظم الاطباء). بریدن . (منتهی الارب ). قطع کردن چیزی . (از اقرب الموارد). || شکافتن .زخم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکافتن جراحت . (تاج المصادر بیهقی ). || پاره پاره کردن گوشت . (ن...
-
نکایت
لغتنامه دهخدا
نکایت . [ ن ِ ی َ ] (ع مص ) اثری تمام کردن در دشمنان به کشتن یا جراحت وارد آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). نِکایة. رجوع به نِکایة شود. || (اِمص ، اِ) جراحت و اذیت . (ناظم الاطباء). قهر بر دشمن به قتل و جرح . (فرهنگ فارسی معین ). انهزام . مغلوبی . مقهوری...