کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جذف
لغتنامه دهخدا
جذف . [ ج َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قطع. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تیز پریدن و شتافتن مرغ . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتافتن مرغ . (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). گام کوتاه زدن و تیز رفتن زن . (از ...
-
واژههای همآوا
-
جزف
لغتنامه دهخدا
جزف . [ ج َ ] (ع مص ) آسان گرفتن کاری را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به آسانی و بسیار گرفتن چیزی را. (ناظم الاطباء). بگزاف گرفتن چیزی را. (از متن اللغة) (از دهار). || خریدو فروخت کردن چیزی را بدون پیمانه و وزن . (از اقرب الموارد). در پیمانه تخمین کرد...
-
جستوجو در متن
-
جدف
لغتنامه دهخدا
جدف . [ ج َ دَ ] (ع اِ) گور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قبر. (قطر المحیط) (آنندراج ) (شرح قاموس ). قبر و آن اِبدال جدث است . (از اقرب الموارد)(آنندراج ). ج ، اَجداف . (اقرب الموارد) (لسان العرب )(منتهی الارب ). و گروهی این جمع را مکروه دارند و گویند،...
-
گام
لغتنامه دهخدا
گام . (اِ) آنقدر از زمین که میان دو پا باشد گاه راه رفتن . قدم . پای . فرجه میان دو قدم . لنگ . پی . این کلمه با افعال برداشن ، زدن . سپردن . گذاشتن ، گذاردن . نهادن . استعمال شود: اختطاء، اختیاط؛ گام زدن . تخطرف ؛ بشتاب رفت و گام فراخ نهاد و دو گام ...
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...
-
راندن
لغتنامه دهخدا
راندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بدر کردن . بیرون کردن و خارج کردن . (ناظم الاطباء). اخراج کردن . دور کردن کسی را از جایی . (...