کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جداء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جداء
لغتنامه دهخدا
جداء. [ ج َ ] (ع اِ) نفع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || عطا. (منتهی الارب ). دهش . (ناظم الاطباء). || توانگری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): فلان قلیل الجداء عنک ؛ اَی قلیل الغناء و النفع. (از منتهی الارب ) (قطر المح...
-
جداء
لغتنامه دهخدا
جداء. [ ج َدْ دا ] (اِخ ) دهی است به حجاز. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ابوالفتح نصر گوید: موضعی است به نجد و من [ یاقوت ] گمان میبرم موضعی بشام نیز باشد. (از معجم البلدان ). و شاید با ماده ٔ قبل متحد باشد.
-
جداء
لغتنامه دهخدا
جداء. [ ج َدْ دا ] (ع ص ، اِ) زن خردپستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). آن زن که پستان وی خرد بود. (مهذب الاسماء). خردپستان . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بریده گوش . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). گوسپند بریده...
-
جداء
لغتنامه دهخدا
جداء. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جدی . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). بزغاله های نر. بزها. رجوع به جدی شود.
-
جداء
لغتنامه دهخدا
جداء. [ ج ِدْ دا ] (اِخ ) صاحب منتهی الارب ذیل جداء بکسر آرد: و فی المثل صرّحت جداء و بجدا و بجد و بجدّ ممنوعة و بجدّان یضرب فی شی ٔ وضح بعد التباسه و هو علی الجملة اسم موضع بالطائف مستو کالراحة لا خمر فیه یتواری به و التاء عبارة عن القصة او الخطة. (...
-
جداء
لغتنامه دهخدا
جداء. [ ج ُ ] (ع اِ) حاصل ضرب عدد در ذات آن ، مانند نه که جداء سه در سه است . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). حاصل ضرب عددی در عددی مانند چهار که حاصل ضرب عدد دو در دواست . (از اقرب الموارد). ابن بری آن را در لغات عرب ذکر میکند و بنظر ...
-
واژههای همآوا
-
جداع
لغتنامه دهخدا
جداع . [ ج ِ ] (ع مص ) باهم دشنام دادن و خصومت کردن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || (اِ) سال سخت را میگویند که مال را میبرد و هلاک میکند. (از شرح قاموس ). جَداع . (از شرح قاموس ). و رجوع به جُداع و جَداع شود.
-
جداع
لغتنامه دهخدا
جداع . [ ج ُ ] (اِخ ) بنو ... نام بطنی است . (منتهی الارب )(شرح قاموس ). نام بطنی از تازیان . (ناظم الاطباء).
-
جداع
لغتنامه دهخدا
جداع . [ ج ُ ] (ع اِ) موت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرگ . (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).- کلأ جداع ؛ گیاه ناگوار و پژمرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گیاهی که در آن ناگواری برای چرنده ٔ آن باشد و از این معنی اس...
-
جداع
لغتنامه دهخدا
جداع .[ ج َ ] (ع اِ) سال تنگی و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سال تنگ و سخت و قحط. (ناظم الاطباء). سال سخت را میگویند که مال را میبرد و هلاک میکند. (از شرح قاموس ) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). و از این معنی است : اجحفت بهم جداع ؛ و هی السنة لا...
-
جستوجو در متن
-
جلداء
لغتنامه دهخدا
جلداء. [ ج ِ ] (اِخ ) مثلی است برای وضوح ، گویند: صرحت بجِلدان و جِلداء؛ به معنی صرحت بِجِدّاء است . و مذکور است درج دد. (منتهی الارب ). رجوع به جِلدان و جِدّاء شود.
-
برجان
لغتنامه دهخدا
برجان . [ ب ُ ] (اِ) (حساب ...)(اصطلاح ریاضی ) مجموع عدد مضروب و مضروب فیه مثلا سه را در سه ضرب کنند حاصل نه میشود پس سه را جذر و نه را جداء و جمله ٔ آنرا برجان گویند. (ناظم الاطباء).
-
حساب برجان
لغتنامه دهخدا
حساب برجان . [ ح ِ ب ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجموعه عدد مضروب و مضروب فیه است . پس سه را جذر و نه را جداء و جمله را برجان گویند. (منتهی الارب ). رجوع به برجان شود.