جداء. [ ج َدْ دا ] (ع ص ، اِ) زن خردپستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). آن زن که پستان وی خرد بود. (مهذب الاسماء). خردپستان . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بریده گوش . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). گوسپند بریده گوش . (ناظم الاطباء). || آنکه شیرش خشک شده باشد. (منتهی الارب ). حیوانی که شیرش خشک شده باشد. (ناظم الاطباء).آنکه شیرش خشک شده از زنان یا از گوسفندان . (تاج المصادر بیهقی ). ناقه ای که شیرش بواسطه ٔ عیب و علتی خشکیده باشد. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). آن شتر و گوسفند که از شیر بشده . (مهذب الاسماء). || بیابان بی آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). فلات بی آب . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). آن بیابان که در او آب نبود. (مهذب الاسماء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.