کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جخ
/jax/
معنی
=چخیدن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جخ
لغتنامه دهخدا
جخ . [ ج َ ] (ص ) جنگجوی ستیزه کار را گویند. (برهان ).جنگجو. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || (اِ) ستیزه . (انجمن آرای ناصری ). ستیز. (آنندراج ).- جخ جخی : فلانی جخ جخی است ؛ مراد از آن جنگی است .|| (فعل امر) امر به این معنی هم هست یعنی جنگ کن و ست...
-
جخ
لغتنامه دهخدا
جخ . [ ج َ ] (ع ص ) مانند بخ است وزناً و معناً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از شرح قاموس ). بمعنای بخ است که در مقام استحسان و خوش آیند گفته شود. (از قطر المحیط).
-
جخ
لغتنامه دهخدا
جخ . [ ج َخ خ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیخرد گول درشت . (از ذیل اقرب الموارد). جُخ . (از شرح قاموس ). || پرخور. (لسان از ذیل اقرب الموارد). بسیارخور. || گران جان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد گران کندرو. (از ذیل اقرب الموارد). ...
-
جخ
لغتنامه دهخدا
جخ . [ ج ُ ] (ع ص ) گول کم خرد. (از شرح قاموس ). جَخ . رجوع به جَخ شود.
-
جخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jax =چخیدن
-
جخ
واژهنامه آزاد
تازه, به تازگی, اخیرا ً, این واژه معمولا به همراه کلمه تازه به کار میرود (جخ تازه) که همان معنا را میدهد مثال:جخ تازه علی رو هم رسوندم. معنی:تازه علی را هم رساندم.
-
جخ
واژهنامه آزاد
(قدیمی، تا دهۀ 1340؛ محاورۀ کوچه-بازاری تهران، اصفهان، کاشان و...) «فرض کنیم که!». و معمولاً برای بازدارندگی و نفی و ابراز شک و بدگمانی در مورد یک کنش و اراده و تصمیم به کار می رفت؛ مثال: «جخ تو تونستی ازین کار پولدار شی!»، «جخ ما این کارو انجام دادی...
-
جخ
واژهنامه آزاد
جَخ؛ اکنون. مثال: «جخ از مادر نزادم من» (شاملو).
-
جخ
واژهنامه آزاد
با وجود این-با این حال-تازه
-
واژههای مشابه
-
جخ جخ
لغتنامه دهخدا
جخ جخ . [ ج ِ ج ِ ] (ع اِ) حکایت صدای شکم . (از ذیل اقرب الموارد). حکایت صوت . (تاج ، از ذیل اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
جخجخة
لغتنامه دهخدا
جخجخة. [ ج َ ج َ خ َ ] (ع مص ) بر زمین زدن کسی را. || بددلی کردن . || بانگ کردن . || پنهان نمودن مکنون دل خود را. || درآمدن در میانه ٔ چیزی . || گفتن جخ جخ . || جماع کردن با جاریه ٔ خود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (قطر المحیط)...
-
جخش
لغتنامه دهخدا
جخش . [ ج َ ] (اِ) علتی باشد که بر گردن مردم ختلان و فرغانه افتد مانند دبه و آن را هیچ درمان نباشد و درد نکند. (فرهنگ اسدی ). چیزی باشد چون بادنجانی بزرگ یا چون دبه ای که بر گردن اهالی ختلان و فرغانه افتد و درد نکند، اما بریدن مخاطره باشد. (صحاح الفر...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .کانا. پَپِه . پَخمه . چُلمَن . خُل . چِل . آب دندان . (یادداشت مؤلف ). اَبِک . اَخرَق . اَ...