کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاجرمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاجرمی
لغتنامه دهخدا
جاجرمی . [ ج َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن ابراهیم الجاجرمی ، مکنی به ابی اسحاق . فقیهی صالح است و حافظ قرآن و در جامع منیعی در نیشابور ساکن بود و در نمازهای پنجگانه از عبدالجباربن محمد البیهقی نیابت امامت میکرد و از ابوالحسن علی بن احمدبن محمد المدین...
-
جاجرمی
لغتنامه دهخدا
جاجرمی . [ ج َ ] (اِخ ) بدرالدین . اصلش از آن ولایت [ جاجرم ] اما دراصفهان نشو و نما یافته و شاگرد مجد همگر و مداح خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان و پسر وی بهاءالدین است که حاکم اصفهان بود. قصائد غراء در مدح ایشان گفته ،در صنایع شعری پر ماهر بود. این...
-
جاجرمی
لغتنامه دهخدا
جاجرمی . [ ج َ ] (اِخ ) طالب . از کدخدازادگان آن دیار [جاجرم ] و مردی معاصر و ندیم و از شاگردان شیخ آذری بود. در اوایل حال به شیراز رفت و در آنجا قبول تمام یافت . مثنوی مناظره ٔ گوی و چوگان را در شیراز بنام سلطان عبداﷲبن ابراهیم بن شاهرخ گورکان بنظم ...
-
جاجرمی
لغتنامه دهخدا
جاجرمی . [ ج َ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن عمربن محمد الجاجرمی ، مکنی به ابی القاسم . از روات است و در نیشابور از ابوسعید محمدبن موسی بن الفضل الصیرفی حدیث شنید و در سمرقند و ماوراءالنهر از وی حدیث روایت کرده اند و ابومحمد عبدالعزیزبن ابی بکر الحسین الحافظ ...
-
جاجرمی
لغتنامه دهخدا
جاجرمی . [ ج َ ] (اِخ ) محمدبن الحسن بن علی بن محمدبن علی الجاجرمی ، مکنی به ابی بکر. از قدماء روات است .در جرجان از اسحاق بن سعیدبن الحسن بن سفین و از ابی یعقوب یوسف بن ابراهیم السهمی و از ابی بکر الائیدونی و ابی العباس النسوی حدیث کرده است . (الانس...
-
جاجرمی
لغتنامه دهخدا
جاجرمی .[ ج َ ] (ص نسبی ) نسبت به جاجرم که شهری است بین نشابور و جرجان . (الانساب سمعانی ). رجوع به جاجرم شود.
-
واژههای مشابه
-
طالب جاجرمی
لغتنامه دهخدا
طالب جاجرمی . [ ل ِ ب ِ ج َ ] (اِخ ) مؤلف تذکره ٔ دولتشاه آرد: غزل را نیکو میگوید از کدخدازادگان جاجرم بوده و شاگرد شیخ آذری است ، در اول حال سفر اختیار کرده . در دارالملک شیراز اقامت ساخت و آنجا قبول تمام یافت . اشعار او در فارس شهرت کُلی گرفته ، د...
-
نادم جاجرمی
لغتنامه دهخدا
نادم جاجرمی . [ دِ م ِ ج َ] (اِخ ) ملامحمد، دیوانش هشت هزار بیت است و اغلب هجو و هزل و قصیده را محکم میگفت وبه قول هدایت «از تصرف مستمعان برآشفتی ». به سال 1221 وفات یافت . او راست :شه مردان که اصلش از ترکان لیک چندی میان تاجیک است اندر این شهر خانه ...
-
بدرالدین جاجرمی
لغتنامه دهخدا
بدرالدین جاجرمی . [ ب َ رُدْ دی ن ِ ج َ ] (اِخ ) یا بدر جاجرمی . از شاعران قرن هفتم هجری است . رجوع به جاجرمی ... شود.
-
جستوجو در متن
-
تروهیدن
لغتنامه دهخدا
تروهیدن . [ ت َ دَ ] (مص )... من گمان میکنم تروهیدن و ترومیدن مجعول است . اصل پژوهیدن بوده در هر دو بیت عنصری و بدر جاجرمی ... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هر که را باز تروهی تو دشمن گیری که بگیتی همه خائن تن و با نقصان است . بدر جاجرمی (از شعوری ).رج...
-
بلک
لغتنامه دهخدا
بلک . [ ب ُ ل ُ ] (ص ) چشم بزرگ برآمده . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) : پی نظاره ٔ بزمت که باغ فردوس است بلک شده همه را دیده چون سر انگور.بدر جاجرمی .
-
لالس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lālas نوعی پارچۀ ابریشمی لطیف و سرخرنگ: ◻︎ گه در قدم باغ کشد فضل تو دیبا / گه بر سر کهسار نهد حکم تو لالس (بدر جاجرمی: مجمعالفرس: لالس).
-
خورشیدنگین
لغتنامه دهخدا
خورشیدنگین . [ خوَرْ / خُرْ ن ِ ] (ص مرکب ) آنکه خورشید در نگین دارد. کنایه از عالی مرتبه . صاحب جاه . شکوهمند. باجلالت . باهیبت : در ملک جهان تو ز حشمت خورشیدنگین و چرخ فرمان .بدر جاجرمی .