کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تُرْفَعَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مترفع
لغتنامه دهخدا
مترفع. [ م ُ ت َ رَف ْ ف ِ ] (ع ص ) برافراخته شده و بلند کرده شده . || متکبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفع شود.
-
تیفع
لغتنامه دهخدا
تیفع. [ ت َ ی َف ْ ف ُ ] (ع مص ) بر پشته برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال : ترفع فلان و تیفع. (اقرب الموارد).
-
منازعه
لغتنامه دهخدا
منازعه . [ م ُ زَ / زِ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) منازعة. منازعت . (از ناظم الاطباء). مخاصمه . خصومت . نزاع . تنازع . زد و خورد. منازعة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر می گشت . (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 28). رجوع به م...
-
ترنح
لغتنامه دهخدا
ترنح . [ ت َ رَن ْ ن ُ ] (ع مص ) یاویدن از مستی و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). متمایل شدن از مستی و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || میل کردن بر کسی به ترفع و تطاول . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || اندک نوشیدن شراب . ...
-
مخاصمة
لغتنامه دهخدا
مخاصمة. [ م ُ ص َ م َ ] (ع مص ) مخاصمه . با کسی خصومت کردن . (زوزنی ). با کس داوری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر خصومت کردن . (ترجمان القرآن ). پیکار کردن با کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مجادله و منازعه . (از اقرب الموارد). مخاصمه . با ه...
-
تفوق
لغتنامه دهخدا
تفوق . [ ت َ ف َوْ وُ ] (ع مص ) فراخی نمودن در عیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فواق فواق مکیدن بچه شیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوشیدن چیزی بعد چیزی . (از اقرب الموارد). || فواق به فواق دوش...
-
ابن شبل
لغتنامه دهخدا
ابن شبل . [ اِ ن ُ ش ِ ] (اِخ ) ابوعلی حسین بن عبداﷲبن یوسف بن شبل . شاعر و حکیم و طبیب بغدادی . اشعار او متضمن معانی رائقه ٔ علمی و فلسفی است و قطعاتی از آن در فوات الوفیات آمده است . و هرچند بطب معروف است لکن جنبه ٔ فلسفی او قویتر است . و از اشعار ...
-
سادر
لغتنامه دهخدا
سادر. [ دِ ] (ع ص )بی باک . (مهذب الاسماء). آنکه باک ندارد از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی است که جد و اهتمام در کار نکند و به بی پروائی کار کند. (شرح قاموس ) (اقرب الموارد). || بی غم و خیره و شوخ چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی غم . (شم...
-
ساختگی
لغتنامه دهخدا
ساختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) چگونگی و کیفیت ساخته . ساخته بودن . و ساخته شدن . رجوع به ساختن و ساخته شود. || آمادگی . بسیج . بسیجیدگی . بسغدگی . فراهمی اسباب . مهیائی . آراستگی . عّده . عدت . ساخت . سامان . ساز : و ازآنجا لشکرها ساخته و ببخارا رسید...
-
قاضی اختیارالدین حسن
لغتنامه دهخدا
قاضی اختیارالدین حسن . [ اِ رُدْ دی ح َ س َ ] (اِخ ) ولد قاضی غیاث الدین تربتی است و بوفور فضائل و کمالات از سایرقضات ممتاز بود. در اوقات جوانی از ولایت زاوه و محولات به هرات آمد و به تحصیل علوم دین پرداخت ، و در اندک زمانی ترقی بسیار کرد و همت بر نو...
-
بادخن
لغتنامه دهخدا
بادخن . [ خ َ ] (اِ مرکب ) رهگذر باد.(برهان ) (ناظم الاطباء). جای گذار باد. سوراخی که ازآن باد درون خانه درآید چه خن و خون بمعنی سوراخ بود. (از فرهنگ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مرحوم دهخدا). جای بادگذار. (تاج المآثر). باجه . بادهنج : او آتش تیز است بر تیغ...
-
حجراللبنی
لغتنامه دهخدا
حجراللبنی . [ ح َ ج َ رُل ْ ل َ ب َ نی ی ] (ع اِ مرکب ) سنگی است اغبر با اندک شفافی و چون بسایند مثل شیر میگردد. در دوم سرد و در اول خشک و قاطع نفث الدم و حیض و مفتت حصاة و جهت قرحه ٔ معده و ضماد او رادع مواد و اکتحال او جهت منع نوازل و قرحه و سلاق ن...
-
لکن
لغتنامه دهخدا
لکن . [ لا ک ِن ْ ن َ ] (ع حرف ربط) حرفی است که برای تدارک چیزی آرند. لکن . اما. لیکن . بیک . ولی . صاحب منتهی الارب آرد: حرف تنصب الاسم و ترفع الخبر و معناها الاستدراک و هو ان تثبت لما بعدها حکماً مخالفاً لحکم ما قبلها و لذلک لابد ان یتقدمها کلام مت...
-
استبراء
لغتنامه دهخدا
استبراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برائت جستن و برائت خواستن از عیب و وام و تهمت و مانند آن . (از منتهی الارب ). طلب دوری از گناه و قرض و عیب . بیزاری جستن . بیزاری خواستن . || ترک آرامش با زن تا سپری شدن حیض . ترک نزدیکی با زن تا گذشتن یک حیض . (منتهی الار...
-
برتری
لغتنامه دهخدا
برتری . [ ب َ ت َ ] (حامص مرکب ) فضل . علاء. (دستوراللغة). علو. اعتلا. تفوق . رجحان . مزیت . بالاتری . اعلائی . ارفعی . رفعت . (یادداشت مؤلف ). بزرگی . فزونی : جز برتری نجویی گویی که آتشی جز راستی نیابی گوئی ترازویی . رودکی .وگر باز گرددسوی شهریارتر...