کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنگی
/tangi/
معنی
۱. کوچکتر از اندازۀ مورد نظر بودن: تنگی لباس.
۲. باریکی و کمپهنا بودن.
۳. کم بودن فضا یا گنجایش.
۴. [مجاز] دشواری.
۵. [مجاز] کمیابی.
۶. [مجاز] کم بودن زمان.
۷. [قدیمی] نزدیکی.
〈 تنگی نفس: (پزشکی) درد سینه که انسان بهسختی نفس بکشد؛ ضیقالنفس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تضییق، تنگنا، سختی، فشار ≠ فراخی
۲. عسرت، فاقه، فقر، فلاکت، نکبت ≠ گشاددستی، فراخبالی
۳. غلا، قحطسالی، قحط، کمیابی ≠ وفور، برکت، آبسالی، فراوانی
۴. کمپهنایی، باریکی، کمعرضی ≠ گشادی
دیکشنری
extremity, lankness, narrowness, scarcity, tightness
-
جستوجوی دقیق
-
تنگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تضییق، تنگنا، سختی، فشار ≠ فراخی ۲. عسرت، فاقه، فقر، فلاکت، نکبت ≠ گشاددستی، فراخبالی ۳. غلا، قحطسالی، قحط، کمیابی ≠ وفور، برکت، آبسالی، فراوانی ۴. کمپهنایی، باریکی، کمعرضی ≠ گشادی
-
constriction
تنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] باریکشدگی مجرا یا لولۀ محتوی شاره
-
تنگی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (حامص .) 1 - کم عرضی ، کم پهنایی . 2 - سختی ، رنج . 3 - ق حطی .
-
تنگی
لغتنامه دهخدا
تنگی . [ ت َ ] (حامص ) کم عرضی . کم پهنایی . مقابل گشادی و فراخی . (فرهنگ فارسی معین ). کم پهنایی و کم عرضی . (ناظم الاطباء). ضیق . مضیقه . تنگنا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در آن بیشه بد جای نخجیرگاه به پیش اندر آمد یکی تنگ راه ز تنگی چو گور ژیان ب...
-
تنگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tangi ۱. کوچکتر از اندازۀ مورد نظر بودن: تنگی لباس.۲. باریکی و کمپهنا بودن.۳. کم بودن فضا یا گنجایش.۴. [مجاز] دشواری.۵. [مجاز] کمیابی.۶. [مجاز] کم بودن زمان.۷. [قدیمی] نزدیکی.〈 تنگی نفس: (پزشکی) درد سینه که انسان بهسختی نفس بکشد؛ ...
-
تنگی
دیکشنری فارسی به عربی
جفاف
-
واژههای مشابه
-
miosis/ myosis
مردمکتنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] 1. انقباض بهنجار مردمک در نور خیرهکننده 2. حالتی نابهنجار که در آن ماهیچههای عنبیه دچار انقباض بیشازحد میشود متـ . تنگی مردمک
-
نفس تنگی
لغتنامه دهخدا
نفس تنگی . [ ن َ ف َ ت َ] (حامص مرکب ) بیماری ضیق النفس . (ناظم الاطباء). عسرالنفس . تنگی نفس . ضیق النفس . (یادداشت مؤلف ). آسم .
-
تنگی مردمک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← مردمکتنگی
-
تنگی نفس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← دُشدمی
-
دست تنگی
لغتنامه دهخدا
دست تنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دست تنگ . عسرت . اعسار. ضیق معاش . تنگدستی . درویشی . فقر و مسکنت . سختی معیشت : نقل است که در مرض موت بودی و یکی درآمد و از دست تنگی روزگار شکایت کرد، پیراهن بدو داد. (تذکرة الاولیاء عطار). از دهر مخالف ...
-
دهان تنگی
لغتنامه دهخدا
دهان تنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت دهان تنگ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دهان تنگ شود.
-
سینه تنگی
لغتنامه دهخدا
سینه تنگی . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (حامص مرکب ) به مرض ضیق نفس دچار شدن . آسم . رجوع به آسم شود.
-
کاسه تنگی
لغتنامه دهخدا
کاسه تنگی . [ س َ / س ِ ت َ ] (حامص مرکب ) تنگ ظرفی . (آنندراج ).