دست تنگی . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دست تنگ . عسرت . اعسار. ضیق معاش . تنگدستی . درویشی . فقر و مسکنت . سختی معیشت : نقل است که در مرض موت بودی و یکی درآمد و از دست تنگی روزگار شکایت کرد، پیراهن بدو داد. (تذکرة الاولیاء عطار). از دهر مخالف به فغان آمده بود و از حلق فراخ و دست تنگی به جان . (گلستان سعدی ).
- امثال :
دست تنگی سخت تر از جای تنگی است . (امثال و حکم ). و رجوع به دست تنگ شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.