کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگدل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنگدل کردن
لغتنامه دهخدا
تنگدل کردن . [ ت َ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افسرده و غمگین کردن . ملول و ناخوش گردانیدن . اندوهناک کردن : خواجه گفت امروز بهترم ولیکن هر ساعتی مرا تنگدل کند این ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 368).سوی فرهاد رفت آن سنگدل مردزبان بگشاد خود را تنگدل کرد. نظامی...
-
واژههای مشابه
-
تنگدل داشتن
لغتنامه دهخدا
تنگدل داشتن . [ ت َ دِ ت َ ] (مص مرکب ) افسرده و غمگین ساختن . ملول و ناخوش داشتن : مرا دهانک تنگ تو، تنگدل داردمیان لاغر تو، لاغر و نزار و حزین . فرخی .رجوع به تنگدل ودیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنگدل شدن
لغتنامه دهخدا
تنگدل شدن . [ت َ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمگین و افسرده شدن . ملول و ناخوش شدن . تنگدل گشتن . اندوهناک شدن : ز گفتار او تنگدل شد قبادبشد تیز مغزش ز گفتار داد. فردوسی .ز گفتار او تنگدل شد شغادبرآشفت و سر سوی زابل نهاد. فردوسی .شدی تنگدل چون نیامد خرام ...
-
تنگدل گشتن
لغتنامه دهخدا
تنگدل گشتن . [ت َ دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غمگین و افسرده شدن . ملول و ناخوش گشتن . اندوهگین و غمناک گردیدن : از آن مردمان تنگدل گشت شاه بخوبی نکرد اندر ایشان نگاه . فردوسی .وگر تنگدل گردی ای نامدارسوی کابلستان یکی کن گذار. فردوسی .بترسید کآید پس او س...
-
جستوجو در متن
-
مکدر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنگدل کردن، دلگیر کردن، غمین کردن، غمگین کردن ۲. آزردن، آزردهخاطر کردن ≠ محفوظ ساختن، مشعوف کردن ۳. تیره کردن، کدر کردن
-
desponding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نابود کردن، تنگدل شدن، دلسرد شدن، افسرده شدن، مایوس شدن
-
دلتنگ کردن
لغتنامه دهخدا
دلتنگ کردن . [ دِ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تنگدل کردن . ضیق صدر را سبب شدن . مغموم کردن . ملول کردن . غمگین کردن .
-
تنگدلی کردن
لغتنامه دهخدا
تنگدلی کردن . [ ت َ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زاری کردن . غم خوردن . غمگین شدن : وگر از تنگدلی کردن ما فایده نیست اینهمه تنگدلی کردن ما خیره چراست ؟ مسعودسعد.رجوع به تنگدلی و تنگدل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
اضجار
لغتنامه دهخدا
اضجار. [ اِ ] (ع مص ) اندوهگین کردن و ملول ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تنگدل گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دلتنگ و غمگین ساختن . (از اقرب الموارد). تنگدل گردانیدن از اندوه . (لغت خطی ).
-
ضجر
لغتنامه دهخدا
ضجر. [ ض َ ج َ ] (ع مص ) نالیدن . || طپیدن . (منتهی الارب ). طپیدن دل . (منتخب اللغات ). بیقراری کردن . تفته گردیدن از اندوه . ملول شدن . (منتهی الارب ). تنگدل شدن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر). || بانگ کردن شتر ماده در وقت دوشیدن . (منتخب اللغات )...
-
برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ورآمدن› bar[']āmadan ۱. بالا آمدن.۲. پدید آمدن؛ ظاهر شدن.۳. سپری شدن.۴. روبهراه شدن کار و انجام یافتن آن.۵. برجستگی پیدا کردن.۶. ورم کردن.〈 بههم برآمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. تنگدل شدن؛ اندوهگین شدن.۲. خشمگین شدن.
-
اغراض
لغتنامه دهخدا
اغراض . [ اِ ] (ع مص ) خمیر تازه کردن برای چاشت قوم : اغرض لهم غریفاً. (از منتهی الارب ). سرشتن خمیر برای چاشت قوم و بشب نخورانیدن به آنان : اغرض للقوم غریفاً؛ عجن عجیناً ابتکره و لم یطعمهم بائتا. (از اقرب الموارد). || پر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آ...
-
درویش کردن
لغتنامه دهخدا
درویش کردن . [ دَرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مسکین ساختن . بی چیز کردن . تنگدست ساختن . فقیر کردن . افقار. (تاج المصادر بیهقی ) : رعایای خراسان را ناچیز کرد و اقویا و محتشمان را بر کند املاک بستدو لشکر خداوند را درویش کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 427). اگر ...