کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعطل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعطل
/ta'attol/
معنی
۱. بیکار ماندن.
۲. از کار افتادن.
۳. متوقف گشتن کاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیکارگی
۲. ازکارافتادگی
۳. توقف، وقفه،
۴. بیکار شدن، بیکارماندن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعطل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیکارگی ۲. ازکارافتادگی ۳. توقف، وقفه، ۴. بیکار شدن، بیکارماندن
-
تعطل
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ طُّ) [ ع . ] (مص ل .) بی کار شدن ، بی کار ماندن .
-
تعطل
لغتنامه دهخدا
تعطل . [ ت َ ع َطْ طُ ] (ع مص ) بی زیور شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بی پیرایه ماندن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بیکار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیکار ماندن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیکار بودن مرد و جز ...
-
تعطل
دیکشنری عربی به فارسی
تفکيک , از کار افتادگي
-
تعطل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'attol ۱. بیکار ماندن.۲. از کار افتادن.۳. متوقف گشتن کاری.
-
جستوجو در متن
-
از کار افتادگی
دیکشنری فارسی به عربی
تعطل
-
تفکیک
دیکشنری فارسی به عربی
افتراق , تعطل , مفرق
-
عطالت
لغتنامه دهخدا
عطالت . [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) عطالة. بیکاری و معطلی . (از غیاث اللغات ). بیکاری . بطالت . تعطل .عطلت . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عطالة شود.- عطالت و بطالت ؛ بیکاری و بیعاری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
عطلة
لغتنامه دهخدا
عطلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) بیکاری ، اسم است تعطل را. (منتهی الارب ). بیکاری . (دهار). باقی ماندن بدون عمل و کار. (از اقرب الموارد). عطلت . رجوع به عطلت شود. || بی پیرایگی زن . (منتهی الارب ).
-
متعطل
لغتنامه دهخدا
متعطل . [ م ُ ت َ ع َطْ طِ ] (ع ص ) بی کار. (آنندراج ). مرد بی کار و بی شغل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعطل شود.
-
عطلت
لغتنامه دهخدا
عطلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) عطلة. بیکاری . (غیاث اللغات ). عطالت . بطالت . بیکاری .تعطل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اتفاق خوب چنین افتاد... که خواجه ابوسعید... مرا در این بیغوله ٔ عطلت بازجست . (تاریخ بیهقی ص 71). طاهر از چشم امیر بیفتاد و آبش ت...
-
بی کاری
لغتنامه دهخدا
بی کاری . (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی کار. بی شغلی . (ناظم الاطباء). عزل . (منتهی الارب ). کار نداشتن : که از داد و بی کاری و خواسته خروشد بمغز اندرون کاسته . فردوسی . || بی منصبی . || بی خدمتی . (ناظم الاطباء). و رجوع به کار شود. || تنبلی و بیعاری ...
-
آسایش
لغتنامه دهخدا
آسایش . [ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر و مصدر دویم آسودن . راحت . استراحت . آسانی . آسودگی . دعه . وداعَت . خفض عیش . تنعم . رَوح . مقابل رنج : بدانگه که می چیره شد بر خردکجا خواب و آسایش اندرخورد. فردوسی .شما را از آسایش و بزمگاه بیکسر تهی شد سر از رزمگاه...
-
بی کار
لغتنامه دهخدا
بی کار. (ص مرکب ) (از: بی + کار) بی شغل . بدون شغل و پیشه . بی صنعت . (ناظم الاطباء). بی سرگرمی . بی مشغولیت . غیرمشتغل بکاری . بی اشتغال به امری : کشاورز و آهنگر و پای باف چو بی کار باشند سرشان بکاف . ابوشکور.بکش هر که بی کار یابی به ده همه کهترانند...