کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصمیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصمیت
لغتنامه دهخدا
تصمیت . [ ت َ ] (ع مص ) خاموش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خاموش بودن و خاموش گردانیدن . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تسمیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - مسمط ساختن شعر. 2 - آویختن چیزی .
-
تسمیت
لغتنامه دهخدا
تسمیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) نام خدای گفتن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دعا کردن کسی را که عطسه زند. (تاج المصادر بیهقی ) یرحمک اﷲ گفتن عطسه دهنده را. (منتهی الارب ) (از المنجد) (آ...
-
تسمیط
لغتنامه دهخدا
تسمیط. [ ت َ ] (ع مص ) رها کردن قرض دار خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || بر فتراک آویختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر فتراک زین چیزی بستن . (آنندراج ). آویختن چیزی بر پشت اسب خود. (از...
-
تسمیة
لغتنامه دهخدا
تسمیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) نام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار). نامیدن و به نامی خواندن و نام نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نام نهادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نام گذاشتن برای کسی ...
-
تسمیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tasmit ۱. در بدیع، تقسیم کردن یک بیت شعر به چهار پارۀ موزون که در سه پارۀ اول مقفا هستند، مانندِ این شعر: در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود (سعدی۲: ۴۳۹).۲. = مسمط
-
جستوجو در متن
-
خاموش گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خاموش گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ساکت کردن . از سخن بازداشتن . خاموش ساختن . خاموش کردن . تَصمیت . اِصمات . (منتهی الارب ). تَضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) : حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت : اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم . (...
-
خاموش بودن
لغتنامه دهخدا
خاموش بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساکت بودن . حرف نزدن . (ناظم الاطباء). صامت بودن . زبان بکلام نیاوردن . اِطراق . (تاج المصادر بیهقی ). اِخرِنباق . (منتهی الارب ). اِخرِنماس . اِصمات (منتهی الارب ). تصمیت . (ناظم الاطباء). سِقاط (منتهی الارب ). سُکات ....
-
خاموش کردن
لغتنامه دهخدا
خاموش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از آواز یا سخن بازداشتن . ساکت کردن . بی صدا کردن . از گفتار بازداشتن . خاموش ساختن . خاموش گردانیدن . رجوع به «خاموش ساختن » و «خاموش گردانیدن » شود. اِسکات . (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقر...
-
خاموش شدن
لغتنامه دهخدا
خاموش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرف نزدن . (ناظم الاطباء). ساکت شدن . دم فروبستن . زبان در کام کشیدن . از سخن باز ایستادن . اِخراد. (اقرب الموارد). اِرمام . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). اِسکاتة. (اقرب الموارد). اِضباب . (اقرب الموارد) (تاج ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد آبی . مکنی به ابوالعباس . او از اهل آبه از ناحیه ٔ برقه است و بتجارت بیمن شد و در عدن درک صحبت ابوبکر سعیدی کرد. یاقوت گوید مولی المفضل جمال الدین از قول احمد آبی قصه ٔ ملاقات او را با سعیدی برای من گفت . و سپس احمد ب...
-
پوشیدن
لغتنامه دهخدا
پوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکتساء. (منتهی الارب ). رخت پوشیدن . لتب . (تاج المصادر بیهقی ). التتاب . (منتهی الارب ) : آن...