خاموش بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساکت بودن . حرف نزدن . (ناظم الاطباء). صامت بودن . زبان بکلام نیاوردن . اِطراق . (تاج المصادر بیهقی ). اِخرِنباق . (منتهی الارب ). اِخرِنماس . اِصمات (منتهی الارب ). تصمیت . (ناظم الاطباء). سِقاط (منتهی الارب ). سُکات . سَکت . (دهار). صُمات (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صُمت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).صُموت . (منتهی الارب ) (دهار). قُنوت . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) : اگر این مرد خود برافتد خویشان و مردم وی خاموش نباشند. (تاریخ بیهقی ).
زن چون این بشنیده شد خاموش بود
کفشگر کانا و مردی لوش بود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.