کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصریح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تصریح
/tasrih/
معنی
۱. آشکار ساختن.
۲. سخنی را صریح بیان کردن.
۳. امر یا مطلبی را فاش و روشن کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آشکارایی، آشکارگویی، تاکید، وضوح ≠ تلمیح، تلویح
۲. آشکار گفتن، صریح بیان کردن
فعل
بن گذشته: تصریح داشت
بن حال: تصریح دار
دیکشنری
assertion, provision, stipulation
-
جستوجوی دقیق
-
تصریح
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشکارایی، آشکارگویی، تاکید، وضوح ≠ تلمیح، تلویح ۲. آشکار گفتن، صریح بیان کردن
-
تصریح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) روشن گفتن ، آشکار ساختن .
-
تصریح
لغتنامه دهخدا
تصریح . [ ت َ] (ع مص ) هویدا گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة). آشکار گفتن . (دهار). گشاده و روشن گفتن ، خلاف تعریض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خالص و روشن گفتن . (آنندراج ) : وحسن از اینها همه گفته است ، چه بتع...
-
تصریح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasrih ۱. آشکار ساختن.۲. سخنی را صریح بیان کردن.۳. امر یا مطلبی را فاش و روشن کردن.
-
تصریح
دیکشنری فارسی به عربی
اشتراط , تاکيد
-
واژههای مشابه
-
تصريح
دیکشنری عربی به فارسی
اجازه چاپ , تصويب , پذيرش , قبول
-
تصریح کردن
واژگان مترادف و متضاد
آشکارگفتن، صریح گفتن، با صراحت گفتن، فاش کردن(مطلب)، بالصراحه گفتن
-
تصریح کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اشترط , اکد , حدد
-
تصریح شده
دیکشنری فارسی به عربی
موکد
-
واژههای همآوا
-
تسریح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - رها ساختن ، گسیل کردن . 2 - طلاق دادن زن . 3 - گشودن و شانه زدن موی .
-
تسریح
لغتنامه دهخدا
تسریح . [ ت َ ] (ع مص ) رها کردن . (زوزنی ). طلاق دادن زن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رهانیدن زن . (آنندراج ). طلاق دادن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد) : الطلاق مرتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان ... (قرآن 229/2). || به چرا گذ...
-
تسریه
لغتنامه دهخدا
تسریه . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) از: («س ر و») افکندن جامه را از خود. (از اقرب الموارد). از خود افکندن چیزی را. (منتهی الارب ).
-
تسریح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasrih ۱. رها کردن؛ یله کردن.۲. گسیل کردن.۳. رها کردن ستور برای چرا.۴. طلاق دادن زن.۵. گشودن و شانه زدن و فروهشتن موی.