کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسنیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسنیة
لغتنامه دهخدا
تسنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) واگشادن و آسان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). آسان کردن چیزی را و بگشادن گره و مانند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آسان کردن و گشادن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). سهل و آسان گردانیدن کاری . (از...
-
واژههای مشابه
-
تسنیه
واژهنامه آزاد
روشنی
-
واژههای همآوا
-
تثنیة
لغتنامه دهخدا
تثنیة. [ ت َ ن ِ ی َ ] (ع مص ) بدو کردن . (تاج المصادر بیهقی ).دو تا کردن . (زوزنی ) (آنندراج ). دو گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تثنیه عنق ؛ خم کردن گردن را. || بدو نسبت کردن . || دوم گردانیدن . || ثنا کردن بر. (منتهی الارب ) (ناظم ال...
-
تسنیت
لغتنامه دهخدا
تسنیت . [ ت َ ] (ع مص ) زیره در دیگ افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). دیگ افزار در دیگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
جستوجو در متن
-
واگشادن
لغتنامه دهخدا
واگشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشادن . بازگشادن : چون زلزله ریزد آب سایددرزی ز خریطه واگشاید. نظامی .|| حل کردن : تسنیه ؛ واگشادن و آسان کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
بلند گردانیدن
لغتنامه دهخدا
بلندگردانیدن . [ ب ُ ل َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن . افراشتن . بالا بردن . اًسناء. اًسنام . (تاج المصادربیهقی ). اًعلاء. اًکباح . (منتهی الارب ). اًنشاء.تَرقیة. تَسنیة. تَعلیة. تَمتع. سَمک . (تاج المصادربیهقی ). عُلوّ. قَفص . مُعالاة. (از منتهی ا...
-
خنفساء
لغتنامه دهخدا
خنفساء. [ خ ُ ف ُ ] (ع اِ) جانوری گندبوی که خبزدوک گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). بهندی آن را گیرونده می نامند. (از آنندراج ). خُنفَس . خِنفِس . خُنفَسه . خُنفُسَه . خبزدو.(صحاح الفرس ). خبزدوکه . (بحر الجو...