تثنیة. [ ت َ ن ِ ی َ ] (ع مص ) بدو کردن . (تاج المصادر بیهقی ).دو تا کردن . (زوزنی ) (آنندراج ). دو گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تثنیه عنق ؛ خم کردن گردن را. || بدو نسبت کردن . || دوم گردانیدن . || ثنا کردن بر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بسبب پیری اراده ٔ ایستادن کردن و نتوانستن نه در اول مرتبه و نه دردوم و نه در سوم : فی المثل هو لایثنی و لایثلث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بار دیگر کاری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || (اصطلاح صرف )و آن را مثنی نیز نامند و آن اسمی است که آخر آن الف یا یاء ماقبل مفتوح و نون مکسور شود تا دلالت کند بر دو فرد از یک جنس چون رَجُلان ِ و رَجُلَین ِ. صیغه ای از صیغ زبان عرب که در آن دو بودن نیز اراده شود چون ریتین ، کعبتین و حرمین ... تثنیه در فارسی نیست چه جمع فارسی جمع منطقی است یعنی از دو ببالا اطلاق شود برخلاف عربی که جمع آن جمع صرفی است . و از سه ببالا را شامل است . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). || (اِ) دو تایی و عدد دوم از چیزی . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.