بلندگردانیدن . [ ب ُ ل َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن . افراشتن . بالا بردن . اًسناء. اًسنام . (تاج المصادربیهقی ). اًعلاء. اًکباح . (منتهی الارب ). اًنشاء.تَرقیة. تَسنیة. تَعلیة. تَمتع. سَمک . (تاج المصادربیهقی ). عُلوّ. قَفص . مُعالاة. (از منتهی الارب ). هَوء. || عظمت دادن . علو بخشیدن . عالی ساختن .پایه ٔ عالی دادن : غرض من آنست که پایه ٔ این تاریخ بلند گردانم ... چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند. (تاریخ بیهقی ). پایه ٔ منصبش بلند گردانید. (گلستان سعدی ). اًکماح ؛ بلند و بزرگ منش گردانیدن . (منتهی الارب ). و رجوع به بلند و بلند کردن شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.