کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیمارداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیمارداری
/bimārdāri/
معنی
بیمار داشتن؛ پرستاری و مواظبت از بیمار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیمارداری
لغتنامه دهخدا
بیمارداری . (حامص مرکب ) مریض داشتن . مریض داری . || پرستاری و مواظب بیمار بودن . (ناظم الاطباء). پرستاری بیمار. بیماربانی . بیماروانی . پرستاری . تمریض . (یادداشت مؤلف ) : بود بیماری شب جان سپاری ز بیماری بتر بیمارداری . نظامی .نپرداخت چشمش بحال دل...
-
بیمارداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bimārdāri بیمار داشتن؛ پرستاری و مواظبت از بیمار.
-
جستوجو در متن
-
مریضداری
واژگان مترادف و متضاد
بیمارداری، پرستاری، تیمارداری، تیمارکشی
-
تیمارداشت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرستاری، تیمار، بیمارداری ۲. خدمت، مراقبت، مواظبت ۳. غمخواری
-
مریض داری
لغتنامه دهخدا
مریض داری . [ م َ ] (حامص مرکب ) عمل مریض دار. بیمارداری . پرستاری .
-
ناخوش دار
لغتنامه دهخدا
ناخوش دار. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (نف مرکب ) در تداول ، که بیماردار است . که بیمارداری می کند. که پرستاری بیماری بعهده ٔ اوست .
-
ناخوش داری
لغتنامه دهخدا
ناخوش داری . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) در تداول ، پرستاری بیمار. بیمارداری . تیمارداری بیمار.
-
مطلی
لغتنامه دهخدا
مطلی . [ م ُ طَل ْ لی ] (ع ص ) آنکه قطران میمالد. || آنکه بیمارداری می کند. || دشنام دهنده . || سرودگوینده . (ناظم الاطباء).
-
پرستش
فرهنگ فارسی معین
(پَ رَ تِ) (اِمص .) 1 - ستایش ، نیایش . 2 - پرستاری ، خدمت . 3 - بیمارداری . 4 - عمل یا رفتاری که نشانة بندگی ، سرسپردگی یا ایمان است ؛ عبادت .
-
پرستاری
لغتنامه دهخدا
پرستاری . [ پ َ رَ ] (حامص ) تیمار. خدمت . حضانت . تیمارداری . زواری : زهد در دنیاو پرستاری اولی القربی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || بیمارداری . بیماروانی . بیماربانی . تمریض .- پرستاری کردن ؛ تیمار داشتن .
-
بیماروانی
لغتنامه دهخدا
بیماروانی . [ مارْ ] (حامص مرکب ) بیماربانی . بیمارداری . پرستاری . (یادداشت مؤلف ): تطلیة؛ بیماروانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). التمریض ؛ بیماروانی کردن یعنی در کار بیمار ایستادن . (مجمل اللغة).
-
تمریض
لغتنامه دهخدا
تمریض . [ ت َ ] (ع مص ) بیماروانی (بیمار بانی ). (زوزنی ). بیمار داری . (صراح اللغة). بیمارداری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیک خدمت کردن بیمار را. (آنندراج ). نیک بیمارداری کردن و متکفل درمان او شدن . (از اقرب الموارد). || سست ساختن . (منت...
-
زواری
لغتنامه دهخدا
زواری . [ زَ ] (حامص ) بیمارداری . پرستاری بیمار. شغل زَوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خدمت . (از فهرست ولف ) : یکی دختری از نژاد کیان زبهر زواریش بسته میان . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 1100).بدو گفت اینک ترا خان و مان زواری بر این بسته تا جاودا...
-
جان سپاری
لغتنامه دهخدا
جان سپاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) عمل جان سپار. جان دهی . جان دادن . فداکاری : با اسوباران اردشیر کوخشش و کارزار و جانسپاریهای سخت کردند. (کارنامه ٔ اردشیر ص 19 س 10).ما از پی تو بجان سپاری با خصم خودت چراست یاری . نظامی .هر کس بمصاف در سواری مجنون بح...