زواری . [ زَ ] (حامص ) بیمارداری . پرستاری بیمار. شغل زَوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خدمت . (از فهرست ولف ) :
یکی دختری از نژاد کیان
زبهر زواریش بسته میان .
بدو گفت اینک ترا خان و مان
زواری بر این بسته تا جاودان .
رجوع به زَوار شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زواری . [ زَ ] (حامص ) بیمارداری . پرستاری بیمار. شغل زَوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خدمت . (از فهرست ولف ) :
یکی دختری از نژاد کیان
زبهر زواریش بسته میان .