کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنفشه زار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پس .) پسوند مکان که انبوهی و فراوانی را می رساند: برنج زار، بنفشه زار.
-
سمن زار
لغتنامه دهخدا
سمن زار. [س َ م َ ] (اِ مرکب ) باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن . آنجا که سمن روید. (ناظم الاطباء) : شهریاری که خلاف تو کند زود فتداز سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز. فرخی .از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلیداز پشته تا به پشته سمن زار و لاله زار. فرخی ....
-
گهردار
لغتنامه دهخدا
گهردار. [ گ ُ هََ ] (نف مرکب ) مخفف گوهردار : گفتم چه صاعقه است گهردار تیغ اوگفتا جداکننده ٔ جسم عدو ز جان . فرخی .زدوده تیغ گهردار رنگ داده به خون بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد. سوزنی .رجوع به گوهردار شود.
-
لاله زار
لغتنامه دهخدا
لاله زار. [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) جای روئیدن لاله ٔ بسیار. لالستان . لاله ستان : ز بازان هوا همچو ابر بهارز خون تذروان زمین لاله زار. فردوسی .ز بس خون که شد ریخته بر زمین یکی لاله زاری شد آن دشت کین . فردوسی .چه قدش ، چه پیراسته زاد سروی چه رویش ، چ...
-
زار
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) zār کثرت، انبوهی، و جای فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بنفشهزار، پنبهزار، چمنزار، ریگزار، سمنزار، شنزار، علفزار، کشتزار، گلزار، گندمزار، لالهزار، لجنزار، مَرغزار، نمکزار، یونجهزار.
-
زار
لغتنامه دهخدا
زار. (اِ)ناله ٔ شیر. (آنندراج ). ورجوع به زارّ و زار شود. || فارسیان بمعنی مطلق ناله استعمال کنند. (آنندراج ). || ناله ٔ اندوه زدگان با سوز و درد و دم سرد. (شرفنامه ٔ منیری ). گریه کردن بشدت و سوز. (برهان قاطع). زار ناله ٔ حزین و به آواز حزین و میتوا...
-
رفیع شیرازی
لغتنامه دهخدا
رفیع شیرازی . [ رَ ع ِ] (اِخ ) رفیعالدین مرزبان شیرازی یا فارسی ، از گویندگان قدیم معاصر حنظله ٔ بادغیسی و ابوسلیک گرگانی و به روایتی هم عصر سلجوقیان بود. ابیات زیر از اوست :چرا ز صحبت مرغان نفور شد سیمرغ خروس را نتوانست دید با افسر. #از گل و سوسن نم...
-
دوتاه گشتن
لغتنامه دهخدا
دوتاه گشتن . [ دُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دوتاگشتن . خم شدن . خمیدن . (یادداشت مؤلف ) : بنفشه زار بپوشید روزگار به برف چنار گشت دوتاه و زریر شد شنگرف . کسایی .ز رشک چهره ٔ تو ماه تیره گشت و خجل ز شرم قامت تو سرو کوژ گشت و دوتاه . فرخی .|| دولا شدن . دو...
-
چشمه سار
لغتنامه دهخدا
چشمه سار. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) زمینی را گویند که همه جای آن چشمه داشته باشد. (برهان ). بمعنی جائیست که چشمه ٔ بسیار باشد. (انجمن آرا). مرادف چشمه زار. (از آنندراج ). جائی که در آن چشمه های بسیار بود. (ناظم الاطباء). هر جا که چشمه ٔ آب ب...
-
نفحات
لغتنامه دهخدا
نفحات . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) بوهای خوش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ نَفحَة. رجوع به نفحة شود : ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الاسوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید. خاقانی .گوش هش دارید این اوقات رادرربائید اینچنین نفحات را. مولوی .نفحات صبح دانی به چه ...
-
گلزار
لغتنامه دهخدا
گلزار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) (از: گل + زار = سار، پسوند مکان ). رجوع به دارمستتر شود. کردی گولزار . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلستان . (برهان ) (آنندراج ). گلشن . (صحاح الفرس ). لفظ زار در کلمه ٔ گلزار از عالم لاله زار و کشت زار برای کثرت و ظرفیت...
-
لاله رخ
لغتنامه دهخدا
لاله رخ . [ ل َ / ل ِ رُ ] (ص مرکب ) از صفت نیکوان .صاحب گونه های سرخ و لاله مانند. نیکوروی : بدین لاله رخ گفته بد در نهفت که شاه گرانمایه گیری به جفت . فردوسی . نگه کردموبد شبستان شاه یکی لاله رخ بود تابان چو ماه . فردوسی .از آن دو ستاره یکی چنگ زن ...
-
آیینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āyēnak] ‹آینه› 'āy(')ine ۱. (فیزیک) قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس میکند و انسان چهرۀ خود را در آن میبیند. به اندازهها و شکلهای مختلف ساخته میشود.۲. [عامیانه، مجاز] هرچیز روشن و پاک.〈 آیین...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) فارسی . هدایت در مجمع الفصحا در ترجمه ٔ احوال او آرد:تاج الدین فارسی از مردم زیر است و از افاضل حکما است ساکن دهلی بوده و دبیری سلطان شمس الدین دهلوی را می فرموده از متقدمین است . از اشعار او منتخب می شود:چه زلف است آن ...
-
کلاله
لغتنامه دهخدا
کلاله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) موی پیچیده را گویند و به عربی مجعد خوانند و بمعنی کاکل . (برهان ). بمعنی زلف پیچیده که به عربی مجعد خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). موی پیچیده و بمعنی زلف نیز آمده و به کاف فارسی (گلاله ) نیز آمده . (غیاث ).بمعنی کاکل و...