(اسم) [پهلوی: āyēnak] ‹آینه› ۱. (فیزیک) قطعۀ شیشه که در پشت آن قلع و جیوه مالیده باشند، نور را منعکس میکند و انسان چهرۀ خود را در آن میبیند. به اندازهها و شکلهای مختلف ساخته میشود.
۲. [عامیانه، مجاز] هرچیز روشن و پاک.
〈 آیینهٴ بخت: آیینهای که در مجلس عقد ازدواج روبهروی عروس میگذارند.
〈 آیینهٴ چرخ (آسمان، خاوری): [مجاز] خورشید.
〈 آیینهٴ چینی (تال، حلبی، رومی، رویین):
۱. آیینهای که از قطعۀ آهن یا فولاد صیقلشده میساختهاند: ◻︎ همی بنفشه دمد گرد روی آن سرهنگ / همی به آینهٴ چینی اندر آید زنگ (فرخی: ۲۱۱).
۲. [قدیمی، مجاز] خورشید: ◻︎ چو آیینهٴ چینی آمد پدید / سکندر سپه را سوی چین کشید (نظامی۵: ۹۲۸).
〈 آیینهٴ دق: [عامیانه، مجاز]
۱. آیینهای که چهرۀ شخص را نحیف و زرد و زار نشان بدهد.
۲. شخص عبوس و غمگین که دیدن چهرۀ او باعث حزن و اندوه شود.
〈 آیینهٴ سکندری (سکندر، اسکندری): [قدیمی] آیینهای که بر فراز منارۀ اسکندریه نصب کرده بودند.
〈 آیینهٴ قدی: آیینهای که تمام قد و بالای انسان در آن دیده شود.
〈 آیینهٴ کروی: (فیزیک) نوعی آیینۀ که بخشی از یک کرۀ توخالی را تشکیل میدهد.
〈 آیینهٴ محدب (کوژ): (فیزیک) نوعی آیینۀ کروی که به سمت بیرون برجستگی دارد و اشیا را بزرگتر نشان میدهد.
〈 آیینهٴ مقعر (کاو): (فیزیک) نوعی آیینۀ کروی که به سمت داخل فرورفتگی دارد و اشیا را کوچکتر نشان میدهد.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
مؤلف: حسن عميد، سرپرست تأليف و ويرايش: فرهاد قربانزاده، ناشر: اَشجَع، چاپ نخست: ۱۳۸۹
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.