کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بغات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بغات
/boqāt/
معنی
= باغی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بغات
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: بغاة، جمعِ باغی] [قدیمی] boqāt = باغی
-
بغات
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . بغاة ] (ص .) جِ باغی .1 - سرکشان ، ناف رمانان . 2 - کسانی از پیروان اسلام که ضد معصومین قیام نمایند، مانند خوارج .
-
بغات
لغتنامه دهخدا
بغات . [ ب ُ ] (ع مص ) بغاة. رجوع به بغاة شود.
-
واژههای همآوا
-
بقعت
لغتنامه دهخدا
بقعت . [ ب ُ ع َ ] (ع اِ) جا و مقام . پاره ای از زمین . سرزمین : نگاه باید کرد تا احوال ایشان بر چه جمله رفته است و میرود در عدل ... نرم کردن گردنها و بقعتها. (تاریخ بیهقی ). و نشاطی بر پای شد که گفتی در این بقعت غم نماند. (تاریخ بیهقی ). پادشاه چون ...
-
بقعة
لغتنامه دهخدا
بقعة. [ ب َ ق ِ ع َ ] (ع ص ) ارض بقعة؛ زمینی که در آن ملخهای پیسه باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به بقع شود.
-
بقعة
لغتنامه دهخدا
بقعة. [ ب ُ ع َ / ب َ ع َ ] (ع اِ) جای پست و گودالی که در آن آب گرد آید. (ناظم الاطباء). جای و گوی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . || پاره ای زمین ممتاز از زمین حوالی خود. ج ، بُقَع و بِقاع . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ) (از منتهی...
-
بقعة
لغتنامه دهخدا
بقعة. [ ب ُ ق َ ع َ ] (ع ص ) مقلوب قُبَعَه . جاریه ٔ بقعة و قبعة، کنیزکی که روی خود بنماید آنگاه نهان سازد. (از نشوءاللغة ص 17).
-
بغاط
لغتنامه دهخدا
بغاط. [ ] (اِ) کانده [کذا ] و مخنث باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 228).
-
بغاة
لغتنامه دهخدا
بغاة. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ باغی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). سرکشان . نافرمانان . و رجوع به باغی شود : و عجبتر آن است که امیرالمؤمنین (ع ) در وقتی که باجماع امت خلیفه بوده و با بغاة و طغاة حرب کرده است خواجه ٔ مجبر... ...
-
بقاط
لغتنامه دهخدا
بقاط. [ ب ُ ] (ع اِ) مشتی از پینو. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مشتی از کشک . (از اقرب الموارد).
-
بقاط
لغتنامه دهخدا
بقاط. [ ب ُق ْ قا ](ع اِ) ثفل دانه ٔ حنظل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ثفل یا دانه ٔ حنظل . (از اقرب الموارد).
-
بُقْعَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
محلي از زمين