کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برهنه نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ک.ن برهنه
لهجه و گویش تهرانی
لخت،فقیر
-
لخت و برهنه
لغتنامه دهخدا
لخت و برهنه . [ ل ُ ت ُرَ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) از اتباع است . بالتمام برهنه . رجوع به لخت و عور و لخت و پتی شود.
-
جستوجو در متن
-
زشتن
لغتنامه دهخدا
زشتن . [ زُ ت َ ] (مص ) برهنه کردن . عریان نمودن . پوست برکندن . مقشر نمودن . (ناظم الاطباء).
-
عریان نمودن
لغتنامه دهخدا
عریان نمودن . [ ع ُرْ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) لخت کردن . برهنه کردن . عاری نمودن : بخندد چو پسته درون پوست وآنگه چو بادام از آن پوست عریان نماید. خاقانی .و رجوع به عریان و عریان کردن شود.
-
مکاشرة
لغتنامه دهخدا
مکاشرة. [ م ُ ش َ رَ ] (ع مص ) دندان برهنه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). با هم تبسم نمودن و دندان پیدا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تکشیف
لغتنامه دهخدا
تکشیف . [ ت َ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برهنه نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اکراه کردن کسی را به اظهار امری . (از اقرب الموارد). به ستم برهنه و آشکارا کنانیدن ، یقال ...
-
احتفاء
لغتنامه دهخدا
احتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برهنه پا رفتن . (منتهی الارب ). پابرهنگی . || از بیخ برکندن . (منتهی الارب ). برکندن . (زوزنی ) (تاج المصادر): احتفی البقل ؛ از بیخ برکند تره را. (منتهی الارب ). || نوازش فراوان کردن . || فرحت و سرور نمودن . || بسیار پرسیدن...
-
تعریة
لغتنامه دهخدا
تعریة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ع رو») عروة ساختن توشه دان را: عری المزادة تعریة؛ عروة ساخت توشه دان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (از «ع ری ») برهنه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برهنه نمودن . (منتهی الارب ) (آنندرا...
-
لف ء
لغتنامه دهخدا
لف ء. [ ل َف ْءْ ] (ع مص ) لفاء. بازکردن پوست آن را و برهنه نمودن و بازگشادن . || بازکردن باد ابر را از هوا. || بازکردن گوشت از استخوان . (منتهی الارب ). گوشت از استخوان و پوست از چوب بازکردن . (تاج المصادر). || به عصا زدن . || زدن . || برگردانیدن و ...
-
نبش
لغتنامه دهخدا
نبش . [ ن َ ] (ع مص ) هویداکردن چیز پنهان . (فرهنگ نظام ) (از اقرب الموارد). پیدا کردن نهانی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آشکار کردن راز را. (از معجم متن اللغة). افشا کردن راز را.یقال : هو ینبش الاسرار. (از اقرب الموارد). ظاهر نمودن هر پوشیده . (فر...
-
لوسانه
لغتنامه دهخدا
لوسانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) چاپلوسی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). چاپلوسی کردن و فروتنی و تملق نمودن باشد. (برهان ). چاپلوس بودن ، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروتنی کردن . (اوبهی ). چاپلوسی کردن باشد. (صحاح الفرس ). به فریب . و در بیت کس...
-
اعوار
لغتنامه دهخدا
اعوار. [ اِع ْ ] (ع مص ) یک چشم گردانیدن کسی را: اعوره اعواراً؛ یک چشم گردانید آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکچشم گردانیدن . (آنندراج ). یکچشم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اعور ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). || آشکار گردیدن . (منتهی الارب )...
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه ٔ سوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه ٔ ساییده شده یا جامه ٔ نیمه کهنه یا نیمدار. ج ،جُرود. (متن اللغة) (از اقرب الموارد) : فلاتبعدن تحت الضریحة اعظم رمیم و اثواب هناک جرود. کثیر عزة (از اق...
-
سینه کردن
لغتنامه دهخدا
سینه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفاخر کردن . فخر نمودن . (برهان ). کنایه از تفاخر کردن . (آنندراج ) : چو ز پهلوی غمت دل نخورد جز جگری تو مکن سینه که چون من نبود دلداری . رفیعالدین لنبانی .سینه مکن به بستن دل زآن قبل که تودل بسته ای نه ملک...
-
جهر
لغتنامه دهخدا
جهر. [ ج َ ] (ع مص ) آشکار گردیدن . || آشکار کردن کلام را. || بلند کردن آواز. || بسیار شمردن لشکر را. || نادانسته در زمین رفتن . || دیدن کسی را بی پرده . || نماینده و دیداری یافتن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بزرگ نمودن کسی در دیده ٔ دیگ...