احتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برهنه پا رفتن . (منتهی الارب ). پابرهنگی . || از بیخ برکندن . (منتهی الارب ). برکندن . (زوزنی ) (تاج المصادر): احتفی البقل ؛ از بیخ برکند تره را. (منتهی الارب ). || نوازش فراوان کردن . || فرحت و سرور نمودن . || بسیار پرسیدن از حال کسی . (منتهی الارب ). پژوهش کردن از حال کسی .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.