کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بخشا
/baxšā/
معنی
۱. = بخشودن
۲. (صفت) بخشاینده؛ بخشنده؛ عطاکننده.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: بخشود
بن حال: بخشا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بخشا
فرهنگ نامها
(تلفظ: baxšā) بخشاینده و بخششکننده ، بخشش دهنده و عطا کننده ، انعام دهنده.
-
بخشا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بخشودن و بخشاییدن) ‹بخشای› [قدیمی] baxšā ۱. = بخشودن۲. (صفت) بخشاینده؛ بخشنده؛ عطاکننده.
-
بخشا
لغتنامه دهخدا
بخشا. [ ب َ ] (نف ) بخشاینده و بخشش کننده . (فرهنگ رشیدی ). بخشش کننده . (آنندراج ). دهنده و عطاکننده و انعام دهنده ، مانند پادشاه مملکت بخشا. (ناظم الاطباء) : نسبت فضل از دل رخشان او گیرد سپهرنسخت جود از کف بخشای او گیرد سحاب . ادیب صابر.- جرم بخشا ...
-
واژههای مشابه
-
گنه بخشا
لغتنامه دهخدا
گنه بخشا. [ گ ُ ن َه ْب َ ] (نف مرکب ) گنه بخش . آمرزنده . غفار : گنه بخشا و عفواندوز می باش به خوشخویی چو روشن روز می باش .ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
بخشای
لغتنامه دهخدا
بخشای . [ ب َ ] (نف ) بخشنده و شفقت کننده . (ناظم الاطباء). بخشا. و رجوع به بخشا شود.
-
گنه پوش
لغتنامه دهخدا
گنه پوش . [ گ ُ ن َه ْ ] (نف مرکب ) آنکه گناهان را بپوشد و ندیده بگیرد. گنه بخش . گنه بخشا.
-
عفواندوز
لغتنامه دهخدا
عفواندوز. [ ع َف ْوْ اَ ] (نف مرکب ) عفواندوزنده . ذخیره کننده ٔ عفو. که عفو بسیار کند : گنه بخشا و عفواندوز می باش به خوشخوئی چو روشن روز می باش .ناصرخسرو.
-
غلو
لغتنامه دهخدا
غلو. [ غ ُ ] (از ع ، اِمص ) مخفف غُلُوّ. از حد گذشتن .گزافکاری . مبالغه . رجوع به غُلُوّ شود : خفته اند آدمی ز حرص و غلومرگ چون رخ نمود انتبهوا. سنایی .هست چون شیعه را بر آل علی من رهی را به خدمت تو غلواز بد چرخ آسیاکردارخشک شد در دهان بنده خدو. سوزن...
-
گنج شایگان
لغتنامه دهخدا
گنج شایگان . [ گ َ ج ِ ی ِ ] (اِخ ) بعضی گویند همان گنج بادآورد است که گنج دویم خسرو باشد. (برهان ) : گرید همی نیاز جهان برعطای توخنددهمی عطای تو بر گنج شایگان . رودکی (احوال و اشعار ج 2 ص 639).اشعار پربدایع دوشیزه من است بی شایگان ولیک پر از گنج شای...
-
گنج بخش
لغتنامه دهخدا
گنج بخش . [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) کنایه از جوانمرد و بسیار بخش . (آنندراج از بهار عجم ). سخی . کریم . مسرف .خراج . (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد : از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار. فرخی .خنیده به کلک و ستوده به تی...
-
کات
لغتنامه دهخدا
کات . (اِخ ) نام شهری در خوارزم در شرقی جیحون مقابل گرگانج . یاقوت در معجم البلدان در ذیل کاث [ = کات ] گوید: معنی الکاث بلغة اهل خوارزم الحائط فی الصحراء من غیران یحیط به شی ٔ و هی بلدة کبیرة من نواحی خوارزم الا انها من شرقی جیحون جمیع نواحی خوارزم ...
-
مسمط
لغتنامه دهخدا
مسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ](ع ص ، اِ) حکمی که رد نشود. حکم روان : حکمک مسمطاً؛أی متمماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). أیضاً یقال : خذ حقک مسمطاً؛ أی سهلا مجوزاً نافذاً. (اقرب الموارد). || هو لک مسمطاً، أی هنیاً؛ آن برای تو گوارا باد...
-
بخشاییدن
لغتنامه دهخدا
بخشاییدن . [ ب َ دَ ] (مص ) رحم کردن . جوانمردی کردن . تفضل کردن . (ناظم الاطباء). رحمت آوردن . رحم کردن . ترحم کردن . عفو کردن . (از یادداشتهای مؤلف ) : ببخشای بر نوجوانی ّ من بدین بازوی خسروانی ّ من . فردوسی .ز مردی ببخشای بر جان خویش که هرگزْت نا...