کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باهی
لغتنامه دهخدا
باهی . (ص نسبی ) منسوب به باه . شهوت انگیز. (ناظم الاطباء). که قوت باه زیاد کند. قوت دهنده به باه . (یادداشت مؤلف ). مهیج باه .
-
باهی
لغتنامه دهخدا
باهی . (ع اِ) خانه ٔ خالی بی هیچ چیز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). بیت ٌ باه ؛ خانه ٔ خالی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
باهى
لهجه و گویش بختیاری
bâhi بازو.
-
جستوجو در متن
-
باه
لغتنامه دهخدا
باه . [ هِن ْ ] (ع ص ) باهی . خانه ٔ خالی نامسکونی که چیزی در آن نباشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به باهی شود.
-
باهیة
لغتنامه دهخدا
باهیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث باهی . خالی .- بئر باهیة ؛ چاه فراخ دهن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به باهی شود.
-
زلم
لغتنامه دهخدا
زلم . [ زَ ل َ ] (ع اِ) جانوری است مانند گربه . ج ، ازلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جانوری مانند گربه ٔ اهلی و خردتر از آن . (ناظم الاطباء). || سم شکافته یا آنچه از پس ظلف است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جانور سم شکافته و یا آنچ...
-
قرطم
لغتنامه دهخدا
قرطم . [ ق ِ طِ/ ق ُ طُ ] (معرب ، اِ) عصفر و تخم عصفر برای مسلح بلغم لزج و قولنج قوی الاثر وریختن آب گرم آن را بر شیر تازه درحال منجمد گرداندو شستن بدن و سر به مغز آن شپش را بکشد و رنگ بدن را نیکو و جلد را نرم کند و مغز آن باهی است و احتقان بدان نافع...
-
قرفة
لغتنامه دهخدا
قرفة. [ ق ِ ف َ ] (ع اِ) پاره ای پوست . || پوست پاره های انار. || آب بینی خشک در بینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد متهم به چیزی . || (اِ)نوعی از دارچینی معروف به دارچینی چین بدان جهت که دارچینی درحقیقت پوست درخت است ، جسمه اشحم و اسخن...
-
اسقنقور
لغتنامه دهخدا
اسقنقور. [ اِ ق َ قو ] (معرب ، اِ) جانوری است معروف که او را سقنقور گویند. شبیه بسوسمار است . هم در آب و هم در خشکی میباشد. قوّت باه دهد. گویند این لغت رومی است . (برهان ). بسریانی او را حرذونانیلوس گویند و او حیوانی است مشابه سوسمار و از نیل مصر بدی...
-
بطم
لغتنامه دهخدا
بطم . [ ب ُ / ب ُ طُ ] (ع اِ) بن . بَنَه نام درخت سقز. (ناظم الاطباء). درخت بُن ْ (منتهی الارب ) (از آنندراج ). درختی است مانند پسته از حیث جنس با برگهای آویخته و آنرا دانه ٔ پهنی است بشکل خوشه های فلفل و سبز آن را حبةالخضرا گویند. (از اقرب الموارد)....
-
بن
لغتنامه دهخدا
بن . [ ب َ ] (اِ) خرمن و باغ و زراعت را گویند، چه باغبان و نگاهبان زراعت و محافظ خرمن را بنوان هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ). باغ و زراعت . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ). باغ و زراعت و خرمن . باغبان : دشتبان را بنون گویند. (فرهنگ شعوری ). |...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمودبن المظفربن ابی توبه . ملقب به نصیرالدین . از مشاهیر وزراء سلطان سنجرو از فضلاء وزراء. او به سال 521 هَ . ق . متقلد وزارت شد و در سنه ٔ 526 معزول گشت . خوندمیر در دستورالوزراء آرد: او در فنون عقلی و نقلی خصوصا...
-
حب الزلم
لغتنامه دهخدا
حب الزلم . [ ح َب ْ بُزْ زُ ل َ ] (ع اِ مرکب ) زقاطة. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان . حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم کنگر است و مؤلف اختیارات بیان کرده و مؤلف تذکرةگوید که نبات او کمتر از ذرعی ، و برگش مستدیر مثل درهم و حب ّالسمنة قسم صغیر اوست ...